گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶

 

ورا پنج ترک پرستنده بود

پرستنده و مهربان بنده بود

بدان بندگان خردمند گفت

که بگشاد خواهم نهان از نهفت

شما یک به یک رازدار منید

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

بسی برنیامد برین روزگار

که آزاده سرو اندر آمد به بار

بهار دل افروز پژمرده شد

دلش را غم و رنج بسپرده شد

شکم گشت فربه و تن شد گران

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۲ - سخن دقیقی

 

یکی روز بنشست کی شهریار

به رامش بخورد او می خوش‌گوار

یکی سرکشی بود نامش گُرَزم

گوی نامجو آزموده به رزم

به دل کین همی داشت ز اسفندیار

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۴

 

دبیر جهاندیده را پیش خواند

ازان چاره و چنگ چندی براند

بر تخت بنشست فرخ دبیر

قلم خواست و قرطاس و مشک و عبیر

نخستین که نوک قلم شد سیاه

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱

 

به بیماری اندر بمرد اردشیر

همی بود بی‌کار تاج و سریر

همای آمد و تاج بر سر نهاد

یکی راه و آیین دیگر نهاد

سپه را همه سربسر بار داد

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۴

 

چنان بد که روزی یکی تندباد

برآمد غمی گشت زان رشنواد

یکی رعد و باران با برق و جوش

زمین پر ز آب آسمان پرخروش

به هر سو ز باران همی تاختند

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴

 

شبی خفته بد ماه با شهریار

پر از گوهر و بوی و رنگ و نگار

همانا که برزد یکی تیز دم

شهنشاه زان تیز دم شد دژم

بپیچید در جامه و سر بتافت

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۶

 

چنین تا برآمد برین چندگاه

به ایران پراگنده گشته سپاه

به روم آنک شاپور را داشتی

شب و روز تنهاش نگذاشتی

کنیزک نبودی ز شاپور شاد

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۱

 

ز بیگانه قیصر به پرداخت جای

پر اندیشه بنشست با رهنمای

به موبد چنین گفت کای دادخواه

ز گیتی گرفتست ما را پناه

بسازیم تا او بنیرو شود

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۳

 

هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه

جهان شد ز گرد سواران سیاه

وزان روی بهرام لشکر براند

به روز اندرون روشنایی نماند

همی‌گفت هرکس که راند سپاه

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۲

 

چو پیدا شد ازآسمان گرد ماه

شب تیره بفشاند گرد سیاه

پراکنده گشتند و مستان شدند

وز آنجای هرکس به ایوان شدند

چو پیداشد آن فرخورشید زرد

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۷

 

وز آن لشکر ترک هومان دلیر

به پیش برادر بیامد چو شیر

که ای پهلوان رد افراسیاب

گرفت اندر این دشت ما را شتاب

به هفتم فراز آمد این روزگار

[...]

۴۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲

 

دو هفته بر این گونه شادان بزیست

که داند که فردا دل‌افروز کیست

سیم هفته کیخسرو آمد به گنگ

شنید آن غو نای و آوای چنگ

بخندید و برگشت گرد حصار

[...]

۴۱ بیت
فردوسی