گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۱ - تود و بید

 

جهانست چون جنگلی بیکران

فراوان درخت و گیاه اندر آن

یکی از در میوه اندوختن

درختی دگر از در سوختن

چو تابید از برج خرچنگ شید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد

 

شدم با یکی مرد عیّار یار

که بودش همی رزم و پیکارکار

سلحشور و سالوک و همت بلند

به پیرامنش نامداران چند

نهاده به سر تارک مهتری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۳ - شکایت از مردم زمانه

 

زمانه به قصد دلم بی‌درنگ

گشاید ز غم تیرهای خدنگ

نشان ساخته زآن دل خون‌فشان

زند تیرها راست بر یک نشان

نشاند سر اندر بن یکدگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - جنگ داخلی و دشمن خارجی

 

چون عدو درکمین بود زنهار

دست از شنعت رفیق بدار

دو کبوتر که بال هم شکنند

لقمه گربه را درست کنند

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode