گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

بر بوی سمن بین چمن از دست شده

گل جسته کنار و گلشن از دست شده

مه مهر دگر کرده و خور تافته روی

شب مانده و روز روشن از دست شده

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ای همنفسم در شب هجران تو آه

رفتی و مرا چشم طلب بر سر راه

در نامه چو تقریر کنم قصه شوق

از چشم قلم فرو چکد خون سیاه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ای دست من از دامن وصلت کوتاه

بر محضر حسنت مه و خورشید گواه

خط سیهت که هست عنوان جمال

چون نامه ی عمر ماست گو باش سیاه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

چون رخ بنمودی ای بت یغمائی

گشتم چو شکنج طره ات سودائی

در آینه ی روی تو دیدم گفتم

سبحان الله هم بدین زیبائی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای خواجو اگر می بری از مستی بوی

زنهار مکن بعالم هستی روی

پیش آر سبو و خاک قالب گل کن

تا از گل قالب تو سازند سبوی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

نرگس که بتاجداریست ارزانی

افراخته است سنجق سلطانی

از زر چه زند لاف که سرمایه ی او

پنج آقچه نقدست و درستی فانی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

آنماه که بر میان کمر سازد موی

از سنبل سیراب نماید گل روی

گفتم سر زلفت دلم از دست ببرد

در تاب شد و گفت پراکنده مگوی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ای از لب لعلت می نوشین عرقی

بر خوان جمالت مه تابان طبقی

چون دفتر حسن تو ز هم بگشودند

افتاد بدست گل سوری ورقی

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۹۰
۹۱
۹۲
sunny dark_mode