گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ای مِی لعل تو کام رندان

جعد تو زنجیر پای بندان

کفر تو ایمان پاک دینان

درد تو درمان دردمندان

لعل تو در خون باده نوشان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

جان بده یا دگر اندیشه ی جانانه مکن

دام را بنگر ازین پس طلب دانه مکن

بسته ئی با می و پیمانه ز مستی پیمان

ترک پیمان کن و جان در سر پیمانه مکن

حرمت خویش نگهدار و مکن قصد حرم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

چه خوش باشد میان لاله زاران

برغم دشمنان با دوستداران

گرامی دار مرغان چمن را

الا ای باغبان در نوبهاران

نفیر عاشقان در کوی جانان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

دلا از جان زبان درکش که جانان

نکو داند زبان بی زبانان

اگر برگ گلت باشد چو بلبل

مترس از خار خار باغبانان

طبیبانرا اگر دردی نباشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران

چو تاب طرّه بنمودی ببردی آب طرّاران

ترا بر اشک چون باران من گر خنده می آید

عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران

چو فریاد گرفتاران بگوشت می رسد هر شب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

زهی روی تو صبح شب نشینان

خیالت مونس عزلت گزینان

دهانت آرزوی تنگدستان

میانت نکته باریک بینان

عذارت آفتاب صبح خیزان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

ای سر زلف تو لیلی و جهانی مجنون

عالمی بر شکن زلف سیاهت مفتون

خسروان شکّر شیرین سخنت را فرهاد

عاقلان طره ی لیلی صفتت را مجنون

خال زنگیت سیاهیست بغایت مقبل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

بر اشکم کهربا آبیست روشن

سرشکم بیتو خونابیست روشن

اگر گفتم که اشکم سیم نابست

خطا گفتم که سیمابیست روشن

شبی خورشید را در خواب دیدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

آن لب شیرین همچون جان شیرین

وان شکنج زلف همچون نافه ی چین

جان شیرینست یا مرجان شیرین

نافه ی مشکست یا زلفین مشکین

عاقلان مجنون آنزلف چو لیلی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

نرگس مستت فتنه ی مستان

تشنه ی لعلت باده پرستان

روی تو ما را لاله و نسرین

کوی تو ما را گلشن و بستان

زلف سیاهت شام غریبان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان

شمع شبستان دل گلبن بستان جان

گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام

صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان

مردم چشمم شبی تا بسحر پاس داشت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان

لعل زمرّد نقاب گوهر یاقوت کان

زلف تو هندو نژاد لعل تو کوثر نهاد

هندوی آتش نشین کوثر آتش نشان

چشم گهرپاش من قلزم سیماب ریز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان

وی زلف پر شکستت زنجیر پای بندان

مهپوش شب نمایت شام سحرنشینان

یاقوت جان فزایت کام نیازمندان

رویت بدل فروزی خورشید بت پرستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

ای رخ تو قبله ی خورشید پرستان

پرتو روی چو مهت شمع شبستان

تشنه بخون من بیچاره ی مسکین

سنبل سیراب تو برطرف گلستان

با گل رویت چه زند لاله و نسرین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

ببوستان می گل بوی لاله گون مستان

مگر ز دست سمن عارضان پردستان

جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد

تو نیز کام دل از لذّت جهان بستان

کنونکه فصل بهاران رسید و موسم گل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

در تابم از دو هندوی آتش پرستشان

کز دست رفت دنیی و دینم ز دستشان

از مشک سوده سلسله بر مه نهاده اند

زانرو که آفتاب بُود زیردستشان

بر طرف آفتاب چه در خور فتاده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

مرا ز هجر تو امّید زندگانی کو

در آرزوی توام لذّت جوانی کو

اگر نه عمر منی رسم بیوفائی چیست

وگر زمانه نئی شرط مهربانی کو

میان بادیه ی غم ز تشنگی مُردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

آب آتش می رود زان لعل آتش فام او

می برد آرامم از دل زلف بی آرام او

خط بخونم باز می گیرند و خونم می خورند

جاودان نرگس مخمور خون آشام او

حاصل عمرم در ایشام فراقش صرف شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

خوشا کشته بر طرف میدان او

بخون غرقه در پای یکران او

خدنگی که گردد ز شستش رها

کنم دیده را جای پیکان او

بشمشیر کشتن چه حاجت که صید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

خاتون آب جامه ی آتش نقاب کو

چون لعل آبدار ز چشمم نمی رود

از جام لعل فام عقیق مذاب کو

درمانده ایم با دل غمخواره می کجاست

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۹۲
sunny dark_mode