گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست

کدام صید که در آرزوی بند تو نیست

نه من به بند کمند تو پای بندم و بس

کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست

ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست

اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست

اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست

ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست

ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت

اگرچه زلف سیاهت زیادت از دوشست

بقصد خون دل من کمان ابرو را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست

چشمم ز غمت چشمه ی یاقوت روانست

آن موی میان تو که سازد کمر از موی

موئی بمیان آمده یا موی میانست

در موی میانت سخنی نیست که خود نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

منزلگه جانست که جانان من آنجاست

یا روضه ی خلدست که رضوان من آنجاست

هر دم بدلم می رسد از مصر پیامی

گوئی که مگر یوسف کنعان من آنجاست

پر می زند از شوق لبش طوطی جانم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست

کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست

کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد

کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست

باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

گفتی از لعل من امروز تمنّای تو چیست

در دلم زان لب شیرین چه تمنّاست که نیست

بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

برمه از سنبل پرچین تو پرچین بگرفت

چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت

گرد مشکست که گِرد گل رویت بدمید

یا بنفشه ست که پیرامن نسرین بگرفت

لشکر زنگ ز سر حدّ ختن بیرون تاخت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست

نظری کن که به جانم خطر از بیماریست

حال من نرگس بیمار تو داند ز آنروی

که در او همچو دل من اثر از بیماریست

هر طبیبی که علاج دل بیمار کند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

کفر سر زلف تو ایمان ماست

درد غم عشق تو درمان ماست

مجلس ما بیتو ندارد فروغ

زانکه رخت شمع شبستان ماست

ایکه جمالت ز بهشت آیتیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست

گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر

لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست

فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دلبرا خورشید تابان ذره ئی از روی تست

اهل دل را قبله محراب خم ابروی تست

تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز

شاه هفت اقلیم گردون بنده ی هندوی تست

شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

آن نه رویست مگر فتنه ی دور قمرست

وان نه زلفست و بناگوش که شام و سحرست

ز آرزوی کمرت کوه گرفتم هیهات

کوه را گرچه ز هر سوی که بینی کمرست

مردم چشمم ارت سرو سهی می خواند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بوستان طلعتش را نو بهاری دیگرست

چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست

از میان جان من هرگز نمی گیرد کنار

گرچه هر ساعت میانش در کناری دیگرست

تالب میگون او در داد جان را جام می

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

گفتمش روی تو صدره ز قمر خوبترست

گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست

گفتم آن زلف و جبینم بچنین روز نشاند

گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحرست

گفتم ای جان جهان از من مسکین بگذر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

ماهم از شب سایبان بر آفتاب انداختست

سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست

بر کنار لاله زار عارضش باد صبا

سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداختست

حلقه های جعد چین بر چین مه فرسای را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

در خنده آن عقیق شکر ریز خوشترست

در حلقه آن کمند دلاویز خوشترست

فرهاد را ز شکّر شیرین حکایتی

از خسروی ملکت پرویز خوشترست

بر روی خاک تکیه گه دردمند عشق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

ای جان جهان جان و جهان برخی جانت

داریم تمنّای کناری ز میانت

چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق

من هیچ ندیدم بلطافت چو دهانت

گو شرح تو ای آیت خوبی دگری گوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

لفظ خوشت زلؤلؤ منثور خوشترست

عکس رخ تو در شکن طرّه ی سیاه

از نور شمع در شب دیجور خوشترست

صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت

ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت

مخمور باده ی طرب انگیز شوق را

جامی نداد وز هر جدائی چشاند و رفت

گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۹۲
sunny dark_mode