گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

گر باده می خری، به زر گل خرید کن

بفروش ساز مطرب و بلبل خرید کن

خالی ز عیب نیست متاع دکان زهد

این جنس را ز روی تامل خرید کن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

بگذر از تحریر، بلبل! فکر تقریری بکن

مصحف گل را نفهمیدیم، تفسیری بکن

صحبت دیوانگان، دیوانگی می آورد

گر به ما خواهی نشستن، فکر زنجیری بکن

بخت در خواب است ای دل، فکر شبگیری بکن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳

 

در آتشم فکند که بی دود و دم نشین

غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین

حکم قضا رسید که با وسعت سپهر

در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین

فریاد می کند جرس کاروان چرخ

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

تا نخندد بر تو صد گوهرشناس

ای خزف، همچشمی گوهر مکن

بی غلط، حرفی نیاید بر لبم

آنچه از من بشنوی، باور مکن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون

گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون

از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم

چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون

نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

می نماید خویش را عریان به رندان عاقبت

دختر رز را شود هر چند مینا پیرهن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من

که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من

من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی

بود گوش حباب می بر آواز شکست من

در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

جان من رفتی، چه سان خواهم ز هجران زیستن

چون مسافر گشت جان، یک لحظه نتوان زیستن

در(سه) فصل عمر باید سر به جیب غم کشید

تا توانی همچو گل یک فصل خندان زیستن

همزبان ناموافق، کم ز عزرائیل نیست

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۹

 

ناکامی ما بین، که به عشرتگه گیتی

از ساغر ما چرخ دهد کام شکستن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

طالع برگشته کز وی می رسد ما را شکست

می زند شمشیر، اما در سپاه دیگران

گل به روی کار ما گرد کسادی می خورد

برزمین هرگز نمی ماند گیاه دیگران

بر نمی تابد دلم، می بایدش واریختن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

خنده طرب از تو، گریه و فغان از من

از تو قهقه شادی، آه خونچکان از من

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲

 

گفتی عرق دوباره چو شد، تند می شود

من تندی از دوباره ندیدم، سه باره کن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

قدرشناس شاخ گل، قامت یار من ببین

پنجه لاله دیده ای، دست نگار من ببین

همچو گل از فراق او، تاخته بر سرم خزان

بوی پیادگی شنو، رنگ سوار من ببین

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

سر تنها روی چون جاده باید داشتن طغرا

که چون نقش قدم نتوان به پای دیگران رفتن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

بزم بی نور است، از جام طرب می نوش کن

شبچراغی شو، ز خجلت شمع را خاموش کن

شکوه ای دارد ز دست تندی آتش، سپند

پیش ازان کز سوختن تخمش برافتد، گوش کن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من

بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من

شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم

به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

می رود از گردش گردون، چه زیبا و چه زشت

چون بغلتد شیشه، از وی درد و صاف آید برون

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

طلب کردم رهی از باغبان درجستن آن گل

چو آبم کرد سرگردان، که راه جستجوی است این

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

مطرب امشب دل به فکر حسن خلقش داده بود

زد نفس در کوچه نی، بوی عود آمد برون

شب که ابر زلف ساقی هر طرف زد برق حسن

آتش می از صراحی همچو دود آمد برون

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

زلف شبرنگ، پریشان بر و دوش مکن

خویش را بیهده چون کعبه سیه پوش مکن

تا ز قانون طرب، دست نشویی در بزم

رود اشکم چو درآید به صدا، گوش مکن

بوی شیر از لب چون لعل ترت می آید

[...]

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۴۳
sunny dark_mode