گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

آن بت که هوای او بداندیش منست

مجروحم و غمزگان او نیش منست

آن مه که همیشه عشق او کیش منست

اینک چو مهی نشسته در پیش منست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

جویان وصال تو جدا از جانست

مست غم تو هر چه کند روی آنست

تا هر چه تو را به دوستی پیمانست

بستی و گشادنش فلک نتوانست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

هر چند گنهکار است آخر علوی است

فرزند پیمبر است و از آل علی است

زنهار شها که بیش از این مازارش

زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

این طالع من یارب و این اختر چیست

کاین دل ز بلای دهر همواره غمیست

من زو نرهم یقینم و غمگین کیست

آن کس که بر این طالع من خواهد زیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

تا تن به غم هجر تو نابود شده است

جان تار بلا و رنج را پود شده است

از عشق تو مایه دردسر سود شده است

ز آن چون آتش همه دمم دود شده است

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

گر دورم از آن روی جهان آرایت

پیچان شده ام چو زلف عنبر سایت

گر بینم باز روی روح افزایت

چون پای برنجن اوفتم در پایت

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

اشک من و رخسار تو همرنگ شده است

روز من و زلف تو شبه رنگ شده است

گیتی بر من چون دهنت تنگ شده است

همچون دل تو جان من از سنگ شده است

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

بادام دو چشم تو دلم زار بخست

پسته دهنت جراحتش زود ببست

ز آن بود مرا گله ازین شکرم هست

ای پسته تو شیرین بادام تو مست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

گر شاه به من چو شیر دندان خایست

بر پیل نهند آنچه مرا بر بایست

در دوزخم و همچو بهشتم جایست

کانجا باشم که پادشه را رایست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

بر چرخ فتاده نور ایران ملکست

واندر هر دل سرور ایران ملکست

شادی همه از حضور ایران ملکست

بفزا به طرب که سور ایران ملکست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

امروز جهان بهار از ایران ملکست

میدان همه پر نگار از ایران ملکست

رامش چو گلی به بار از ایران ملکست

افروخته شه کنار از ایران ملکست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

با من چو زمانه تیر در شست گرفت

از بالا بخت من ره پست گرفت

از غفلت چون فلک مرا مست گرفت

جای ملک الموت مرا دست گرفت

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

آنی شاها که جز سخا کیش تو نیست

یک شاه ز بیم تو بداندیش تو نیست

ای آن ملکی که جز ملک خویش تو نیست

یک شاه چو طاهر علی پیش تو نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

در بأس چو طاهر علی آهن نیست

بی منت طاهر علی گردن نیست

جز منت طاهر علی بر من نیست

والله که چو طاهر علی یک تن نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

تا بار غمت نهاده بر محمل ماست

در جستن تو باد هوا حاصل ماست

دایم سر کوی عاشقی منزل ماست

رنگ رخ تو گواه درد دل ماست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

هر جای که عشوه ایست پرورده توست

هر جای که رنگی است برآورده توست

عشوه گری و سیه گری پرده توست

اینک کف دست تو سیه کرده توست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

در شعر مرا نیک و بد چرخ یکی است

گو خواه بگرد بر من و خواه بایست

هر شاعر نیک را قوی طایفه ایست

والله که مرا به طایفه حاجت نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد

رای تو معین و دولتت سلطان باد

عمر تو و دولت تو جاویدان باد

آنچت باد ز کامرانی آن باد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد

جان از قبل تو در فنا خواهم کرد

تو پنداری تو را رها خواهم کرد

تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

زین پس اگرم ضعیف تن خواهد بود

پیدا نه نشان پیرهن خواهد بود

ور یار نه در کنار من خواهد بود

پیراهن دیگرم کفن خواهد بود

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۵۳
sunny dark_mode