گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

چو مه روی نیکو برآراستی

سیه زلف مشکین بپیراستی

خرامان چو کبک دری از وثاق

برون آمدی بر زده آستی

چو آراسته روی نیکوی خویش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

تابنده ماه باز برآراستی

بوینده مشک باز بپیراستی

برخواست نعره از دل لهو و نشاط

تا باده برگرفتی و برخاستی

جام بلور بر کف شاهانه دور

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای آنکه به رخساره ارغوانی

نوشین لبی و شیرین زبانی

بازار تو خود همچو آسمانست

زیرا که تو چون ماه آسمانی

فرمان نکویان همه تو را شد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین

 

نوبهاری عروس کردارست

سرو بالا و لاله رخسارست

باغ پر پیکران کشمیرست

راغ پر لعبتان فرخارست

کسوت این ز دیبه روم است

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۲ - هم در مدح او

 

نه چو تو در زمانه ناموری

نه چو نام تو در جهان سمری

عزم تو کف حزم را تیغی است

حزم تو روی عزم را سپری

نه چو کین تو ظلم را زهری

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ملک ارسلان

 

گشتند با نشاط همه دوستان گل

بس نادر آمد ای عجبی داستان گل

بی ابر گل نخندد و بی باد نشکفد

ابرست و باد گویی جان و روان گل

گل عاشق شه است و چو دیدار او بدید

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین

 

پرده از روی صفه برگیرید

نوحه زار زار در گیرید

تن به تیمار و اندهان بدهید

دل ز شادی و لهو برگیرید

هر زمان نوحه نو آغازید

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در ستایش بهرامشاه

 

شد پرنگار ساحت باغ ای نگار من

در نوبهار می بده ای نوبهار من

من در خمار هجر تو نابوده مست وصل

تو می کنی بلب بتر از می خمار من

شد باغ لاله زار و گر نیز کم شود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

انگشت و زبان رهی از عشق گرانست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

پرستاره ست از شکوفه باغ برخیز ای چو حور

باده چون شمس کن در جام های چون بلور

زان ستاره ره توان بردن سوی لهو و سرور

زانکه می تابد ستاره وار از نزدیک و دور

هیچ جایی از ستاره روز روشن نیست نور

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

 

روی بهار تازه همه پرنگار بین

خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین

در مرغزار خوبی هر لاله زار بین

وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین

بالیدن و نویدن سرو و چنار بین

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود

 

لشگر ماه صیام روی به رفتن نهاد

عید فرو کوفت کوس رایت خود برگشاد

تاختن آورد عید در دم لشکر فتاد

ای خنک آنکو به صوم داد خود از وی بداد

آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مستزاد در مدح سلطان مسعود

 

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

گرچه فلک از پیش برانده ست مرا

با بند گران فو نشانده ست مرا

تا دو لبت از دور برانده ست مرا

جز روی تو آرزو نمانده ست مرا

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

بر کار به جز زبان نمانده ست مرا

در تن گویی که جان نمانده ست مرا

بندیست گران که جان نمانده ست مرا

از پای جز استخوان نمانده ست مرا

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گر بند کند رای بلند تو مرا

در جمله پسنده است پسند تو مرا

تهذیب تمام کرد پند تو مرا

تاج سر فخر گشت بند تو مرا

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

گر زر گردیم می نجویی ما را

ور مشک شویم می نبویی ما را

هر چند به لای می بشویی ما را

کس مشنودا آنچه تو گویی ما را

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

تا دیده ام آن لب گهر بار تو را

پیوسته نمک خوانم گفتار تو را

زیرا زبی لعل لب ای یار تو را

بگشاده دهان پسته کردار تو را

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

روزی بر من همی نیایی صنما

چون آیی یک زمان نپایی صنما

آخر تومرا وفا نمایی صنما

چون نیک مرا بیازمایی صنما

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

افکند دلم زمانه در زاری‌ها

در دیده من سرشت بیداری‌ها

امید تو می‌داد مرا یاری‌ها

تا جان نبرم چنین به دشواری‌ها

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۵۳
sunny dark_mode