خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا
یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست
خون به خون میشوی کز راحت نشانی مانده نیست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگیهای سینه را نونو
خاک پر کن که جای مرهم نیست
دم سرد از دهان بر آه جگر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است
از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
به هفت آسمان هشتمین درفزایم
ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
من آن آب نادیه نخل بلندم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵
یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
بر هلالش نُقَط از شب چه خوش است
دهنش حلقهٔ تنگ زره است
نقطه بر حلقهٔ مَرکب چه خوش است
مه سپر کرده و شب ماه سپر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
فروغ جمالت نظر برنتابد
صفات خیالت خبر برنتابد
به کوی تو از زحمت عاشقانت
نسیم سحرگه گذر برنتابد
به بازار تو مشتری بیبصر بِه
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳
دل از آن راحت جان نشکیبد
تشنه از آن آب روان نشکیبد
چکنم هرچه کنم دل کند آنک
دل از آن جان جهان نشکیبد
دل نیارامد و هم معذور است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲
چه روحافزا و راحتباری ای باد
چه شادیبخش و غمبرداری ای باد
کبوتروارم آری نامهٔ دوست
که پیک نازنینرفتاری ای باد
به پیوند تو دارم چشم روشن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴
باغ جان را صبوحی آب دهید
و آن شفق رنگ صبح تاب دهید
به زبان صراحی و لب جام
هاتف صبح را جواب دهید
صبح چون رخش رستم اندر تاخت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
بودند بسی سوختگان گرد در او
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰
دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد
این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش
در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد
بحر نهنگدار غم از موج آتشین
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷
عشقت آتش ز جان برانگیزد
رستخیز از جهان برانگیزد
باد سودات بگذرد بر دل
زمهریر از روان برانگیزد
خیل عشقت به جان فرود آید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
همین بس در بهارستان محشر خونبهای من
غبارش بوی گل شد در رکاب و گرد جولانش
گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه میگردد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶
بر سریر نیاز میغلطم
بر چراگاه ناز میغلطم
خوش خوش آید مرا که پیش درت
به سر خاک باز میغلطم
پیش زخم تو کعبتین کردار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
اندر جهان منم که محیط غم مرا
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲
تا چند ستم رسیده باشم
چون سایه ز خود رمیده باشم
لب بسته گلو گرفته چون نای
نالان و ستم رسیده باشم
انصاف بده چرا ننالم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
زنگ دل از آب روی شستیم
وز درد هوا سبوی شستیم
دل را به کنار جوی بردیم
وز یار کناره جوی شستیم
از شهر شما دواسبه راندیم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲
به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸
ز باغ عافیت بوئی ندارم
که دل گم گشت و دلجویی ندارم
بنالم کآرزوبخشی ندیدم
بگریم کآشنارویی ندارم
برانم بازوی خون از رگ چشم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰
دارم سر آنکه سر برآرم
خود را ز دو کون بر سر آرم
بر هامهٔ ره روان نهم پای
همت ز وجود برتر آرم
بر لاشهٔ عجز بر نهم رخت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
برون از جهان تکیه جایی طلب کن
ورای خرد پیشوایی طلب کن
قلم برکش و بر دو گیتی رقم زن
قدم درنه و رهنمایی طلب کن
جهان فرش توست آستینی برافشان
[...]