تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا
یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست
خون به خون میشوی کز راحت نشانی مانده نیست
خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست
از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک
هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست
باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون
از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست
وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر
کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست
کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو
از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست
درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را
کاندر او تا اوست خصل بیدغائی برنخاست
میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان
کز جهان تاریکتر زندان سرائی برنخاست
از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست
از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان
هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناامیدی و بیوفایی در جهان اشاره دارد. شاعر به این نتیجه میرسد که از ابتدا تا کنون مردم وفادار و نیکعهدی در دنیا پیدا نشدهاند. او با اشاره به سختیها و مشکلات زندگی، از کمبود محبت و همدلی در میان انسانها سخن میگوید. همچنین، شاعر به وجود ناامیدی و بیپناهی اشاره کرده و میگوید که هیچکس به درد و رنج دیگران نمیرسد. به طور کلی، شعر بیانگر دلتنگی برای وفا و محبت در جمع انسانی است و انزوا و تنهایی فرد را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دنیا وجود دارد، افرادی با وفا پیدا نخواهند شد و عهد و پیمان نیک به وجود نمیآید و دوستی واقعی شکل نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد در کشور ما راستگویی و وفاداری وجود ندارد، یا اینکه در تمام نقاط دنیا چنین چیزی یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و غمگین، از آن روزهایی که آرامش و راحتی داشتیم، هیچ نشانهای باقی نمانده است. به ناچار باید خود را بسازیم، زیرا از دوستان و همدلان وفاداری نمیتوانیم انتظار داشته باشیم.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای مردم دنیا این است که به دنبال چیزهای با ارزش نیستند، چون هیچگاه از لانهی پرندهای مانند کرکس که به کارهای زشت معروف است، چیز خوبی به دنیا نیامده است.
هوش مصنوعی: به من ایمان بیاور که از زمان به وجود آمدن آدم تا کنون، هیچ انسان واقعی از زمین برخاسته نیست.
هوش مصنوعی: اگر از چیزی میترسی، به دل صحرا برو و با زندگی وحشی آنجا آشنا شو. زیرا از دل ارتباطات انسانی و روحی، ترس و وحشت برطرف نمیشود.
هوش مصنوعی: صدای یکتایی و هماهنگی در این گنبد زیبای آسمانی به گوش نمیرسد. اگرچه نغمهی یکتایی باید طنین انداز شود، اما از این آسمان صدایی دیگر برنمیخیزد.
هوش مصنوعی: از این تخت سبز نرد، با آه سرد عبور کن، زیرا در اینجا هیچگونه درد و رنجی وجود ندارد و تمام خوبیها و صفات در آن جا وجود دارد.
هوش مصنوعی: آرزو و خواستهات را در دل خود نگهدار تا به این دنیا نگاه نکند، زیرا این دنیا از مکانی که در آن هستی، دردناکتر و تیرهتر است.
هوش مصنوعی: دل بیمار هیچ آسایش و راحتی پیدا نمیکند، زیرا از گوگرد هیچگاه به تنهایی خالصی بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: از آدمهای بیمقدار دوری کن، چرا که از میان انسانها هیچکس که دچار درد و مشکل باشد، هنوز به درمانی نرسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست
همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان
تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست
برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب
[...]
از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست
خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست
بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد
هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست
شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود
[...]
بیشکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست
سخت بیرنگ است نقش وحدت عنقاییام
جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست
اشک مجنونمکه تا یأسم ره دامانگرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.