گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین غزنوی

 

بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده

چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید

 

نیگلون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر محمدبن محمود بن سبکتگین

 

دوست دارم کودک سیمین‌برِ بیجاده لب

هر کجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب

خاصه با روی سپید و پاک چون تابنده روز

خاصه با موی سیاه و تیره چون تاریک شب

هر که را زینگونه باشد ماهرویی مشکموی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود بن ناصرالدین سبکتگین

 

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در تهنیت ولادت پسری از امیر ابویعقوب یوسف برادرسلطان محمود

 

سپیده دم که هوا بر درید پرده شب

بر آمد از سر که روز با ردای قصب

سپید روز سپه روی داده بود به چین

شب سیاه سپه روی داده سوی حلب

چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح امیرابویعقوب یوسف بن سبکتگین گوید

 

چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب

گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا

نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین

 

باغ دیبا رخ پرند سلب

لعبگر گشت و لعبهایش عجب

گه دهد آب را زگل خلعت

گاهی از آب لاله را مرکب

گه بهشتی شود پر از حورا

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

 

روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب

عید فرخنده فراز آمد با جام شراب

قوم را گفتم چونید شمایان به نبید

همه گفتند صوابست صوابست صواب

چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح خواجه جلیل عبدالرزاق بن احمدبن حسن میمندی

 

ز آفتاب جدا بود ماه چندین شب

همی دوید بگردون بر آفتاب طلب

خمیده گشته ز هجران و زرد گشته ز غم

نزار گشته ز عشق و گداخته ز تعب

چو آفتاب طلب نزد آفتاب رسید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح یمین الدولة سلطان محمود بن سبکتگین گوید

 

ای ملک گیتی گیتی تر است

حکم تو بر هرچه تو خواهی رواست

در خور تو وزدر کردارتست

هرچه درین گیتی مدح و ثناست

نام تو محمود بحق کرده اند

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان

 

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح امیر ابویعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصرالدین

 

گر چون تو بترکستان ای ترک نگاریست

هر روز بترکستان عیدی و بهاریست

ور چون تو بچین کرده ز نقاشان نقشیست

نقاش بلا نقش کن و فتنه نگاریست

آن تنگ دهان تو ز بیجاده نگینیست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح خواجه بزرگ احمد بن حسن میمندی گوید

 

ای وعده تو چون سر زلفین تو نه راست

آن وعده های خوش که همی کرده ای کجاست

با من همه حدیث وفا داشتی عجب

آگه نبوده ام که ترا پیشه جز وفاست

دل بر تو بستم و بتو بس کردم از جهان

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح میر ابوالفتح فرزند سید الوزراء احمد بن حسن میمندی

 

من ندانم که عاشقی چه بلاست

هر بلایی که هست عاشق راست

زرد و خمیده گشتم از غم عشق

دو رخ لعل فام و قامت راست

کاشکی دل نبودیم که مرا

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح ابوالحسن علی بن الفضل بن احمد معروف به حجاج

 

ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست

ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست

مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش

سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست

همه نازیدن آن ماه بدیدار منست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری گوید

 

دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست

سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست

با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ

سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست

نه باندازه کند کار و نگویم که مکن

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید

 

همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد

جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد

چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد

ازیرا کو فرشته‌ست و فرشته در جنان باشد

بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات گوید

 

یمین دولت شاه زمانه با دل شاد

بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای

حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در دعای به سلطان محمود غزنوی گوید

 

چندانکه جهانست ملک شاه جهان باد

با دولت پاینده و با بخت جوان باد

تا بود ملک شهر ده و شهرستان بود

همواره چنان شهر ده و شهرستان باد

چونانکه ازو عالمی از بد به امانند

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در صفت شراب خوردن سلطان محمدبن محمود غزنوی

 

خسرو می خواست هم از بامداد

خلق بمی خوردن اوگشت شاد

خرمی و شادی از می بود

خرمی و شادی را داد داد

ماه درخشنده قدح پیش برد

[...]

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
۱۱