گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱

 

غما ز اندازه بیرون میشدی کاش

دلا پر خون شدی، خون میشدی کاش

تنا از پای تا سر خستی ای جان

ازین ویرانه بیرون میشدی کاش

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲

 

اگر در خیمه یا در محملی تو

اگر بر ناقه یا در منزلی تو

بدل نزدیکتر باشی تو از دل

که هم اندر تو دل هم در دلی تو

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳

 

به کس نه دوست او نه دشمن است او

یکی چابک حریف پرفن است او

اگر تو گلبنی ابر بهار است

وگر خاری شرار گلخن است او

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - خون تو در گردن ماست

 

دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا

که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست

گفتم ار باز ببینیش بگو کای خواجه

مال و جاهت چه بود خون تو در گردن ماست

خواجه هشدار و میندیش و میاسا که فلان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

بحریست بی کنار دل از عشق و هر زمان

از وی روان زدیده گهر بر کنار ماست

با هم چه وعده ها که بدادیم از و کنون

ما شرمسار دیده و دل شرمسار ماست

زاهد ز عیبجویی ما عیب او کنی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

بردیم بکوی تو پناه از ستم چرخ

دیدیم که از چرخ ستمکارتری هست

آن کس که ز خود وز دو جهان بیخبر افتاد

از وی خبری گیر که باوی خبری هست

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ای که گفتی وادی عشقش به سر پیموده‌ام

هرکه از پا سر شناسد زین رهش رفتار نیست

گر به پاداش وفا رسمست خوبان را جفا

بی‌وفا یار مرا با من جفا بسیار نیست

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام

جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست

صیدی که آرزوی رهایی کند نشاط

در صید گاه عشق سزاوار بندنیست

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

گفتم چو دیده دید چسان منع دل کنم

گفتا که منع دیده ز دیدار بایدت

گیرم رسید و حال تو دید و عنان کشید

آخر نشاط جرأت گفتار بایدت

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

طبیب از درد می‌پرسد من از درمان درد اما

نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است

دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد

بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

تاجان دهم زرشک بمن سر گران شدی

با غیر مهربانیت ای شوخ بس نبود

آیا کدام دلشده دنبال محمل است

امشب که این اثر بفغان جرس نبود

دادیم از جفای تو داد فغان بسی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

در هر دو جهان جز در میخانه ندیدیم

جایی که در آنجا نفسی شاد توان بود

گر از پی خرسندی اغیار نباشد

خرسند از آن شوخ به بیداد توان بود

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

زهی رفیع جنابی که درگه عالیت

سپهر را به بسیط زمین تشکل کرد

عروسی معنی طبعم بعقد نظم نداد

که جز بزیور مدح تواش تحمل کرد

رهی بخواستن قطعه از جناب تو دوش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

چارهٔ بیداد خوبان یک تغافل بیش نیست

کار از بی‌طاقتی در عشق مشکل کرده‌اند

منع رندان زاهدا از عیب بدنامی مکن

زان که با سد خون دل این نام حاصل کرده‌اند

تا چه نیرنگ است در چشم فسون‌ساز بتان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

در وصلم و به هجر برم رشک غیر را

از نامه‌ای چو می‌شنوم یاد می‌کند

امروز اضطراب دگر داشت مرغ دل

صیادش از قفس مگر آزاد می‌کند

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

درون خانه جز بیرون در نیست

اگر بستند در یا در شکستند

چه ظلم است این خدا را کاندرین بزم

مراهم توبه هم ساغر شکستند

تو گر آرام جویی رام شو رام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

عمری دوای در دل خویش جستمی

غافل از اینکه درد مرا خود طبیب بود

آسوده ایم ما زمکافات روزگار

کز هر چه خواست خاطر ما بی نصیب بود

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

میگفت بقاصد این جواب است

مکتوب مرا چو پاره میکرد

گویند که بیش از این اثرها

آه دل پر شراره میکرد

میکرد ولی نه در دل دوست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن

کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر

بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم

چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر

یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

اگرچه مردنم از رشک دشمن آسان شد

ولی جداییم از دوست مشکل است هنوز

ببست و کشت به سد خواریم فکندو ببست

مرا امید ترحم ز قاتل است هنوز

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode