گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

ای طره تو ز مشگ و از عنبر به

روی تو ز ماه و قدت از عرعر به

گر قامت من چو زلف تو چنبریست

چون دور ز زلف تست آن چنبر به

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

گر سوی هوا دلم همی جوید راه

پیوند مرا سوی زمین آمد ماه

بر سنبل و بر سمن بیفزاید جاه

کز سنبل و از سمن شود ماه تباه؟

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

دوش آمد دست سوده و آسوده

آسوده ز رنج و مشک بر مه سوده

پالوده ز دست با سلخ آلوده؟

آلوده ز شادی و ز غم پالوده

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

ای عالم علم جاودان از درگاه

دربان ملک مرا براند از درگاه

چون قصد سلام داشتم چندین راه

از بهر سلام کرده ام چندین گاه

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

ای زهره جبین نیست چو رخسار تو ماه

نه تیره شبی بسان زلف تو سیاه

خط تو دمید و شد تبه، حسن رخت

از سنبل تر بلی شود ماه تباه

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ناگه ز درم در آمد آن سرو سهی

پر غم دل من کرد ز هر غصه تهی

از نار و بهیش یافتم روزبهی

بسپرد بیکبار بمن نار و بهی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا از بر من تو دوست دور افتادی

جان و دل من دور فتاد از شادی

بستی کمر هجر و بد و بیدادی

تا خون دلم ز دیدگان بگشادی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

گر برده دلم بر تو حاصل نبدی

از خون دلم دو پای در گل نبدی

گر این دل تو بنزد من ناوردی

گر با دل من دل تو یکدل نبدی؟

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

تا جامه مدح تو بپوشید رهی

با چرخ ستمکاره بکوشید رهی

تا از تو حدیث خوش نیوشید رهی

از شیر ژیان بدوشید رهی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

اقبال و مراد و کامرانی داری

بر بخت بلند مهربانی داری

پیروزی و فر آسمانی داری

کام و دل و دولت و جوانی داری

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

هرگه که کنی مصاف لشکر شکنی

وز خشم و رضات شهد و شکّر شکنی

هر روز یکی سپاه دیگر شکنی

گر قصد کنی جهان به هم برشکنی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

چندین سخن تلخ شنودن تا کی

آزار بر آزار فزودن تا کی

بر جای وفا جفا نمودن تا کی

نیکی کشتن بدی درودن تا کی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

زانگه که مرا بیافریده است خدای

هر روز فزون بود مرا دانش و رای

گر بفکندم طعنه بدگوی ز پای

بتواند کند کوه را باد ز جای

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

صد بوسه بدادمش بزیر کف پای

صد خواهش کردم که روی بر بنده نمای

نشنود که بود رأی او دیگر جای

خوبان همه صد روی بوند و یکرای

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

راز دل ازین و آن نهفتن تا کی

نقش طرب از هر سه ستردن تا کی

از دوست جفا و جور خوردن تا کی

دیدن بدی و بهی شمردن تا کی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

ای ترک بگنجه از کجا افتادی

کاندر دل و جان من فکندی شادی

یک بوسه مرا به مستی اندر دادی

ای ترک همیشه مست و خرم بادی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

افکنده و کنده است آن شمع سرای

افکنده کمند و کنده بدخواه ز جای

نوشیده و پوشیده و استاده بجای

پاشیده شبه بر گل و پوشیده قبای

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

گر دل بوفای تو هبا داشتمی

این شهر ز جور خلق بگذاشتمی

من با تو اگر تخم بلا کاشتمی

نادیده شمردمی و برداشتمی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

عناب لبا چو برگ عناب شدی

بدرنگ بیامدی و بشتاب شدی

نادیده منت تمام نایاب شدی

چون رنگ بیامدی و چون آب شدی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

هرچند تو در کنار من بیشتری

زی جان و دلم بدوستی پیشتری

گر بر دل من ز غمزه چون نیشتری

از خویشتن و خویش مرا خویشتری

قطران تبریزی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷