گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۱ - در مناعت خویش گوید

 

اگر نسبتم نیست یا هست حرم

اگر نعمتم نیست یا هست رادم

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۲ - از قطعه‌ای

 

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۳ - در توصیف انجیر

 

انجیر کش از شاخ بستدی تو

وصفش تو بیک بیت بشنو از من

چون برگ گل زرد خرد کرده

سربسته و کرده میان پر ارزن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۴ - رباعی

 

آن جسم پیاله بین به جان آبستن

همچون سمنی به ارغوان آبستن

نی نی غلطم پیاله از غایت لطف

آبی‌ست به آتش روان آبستن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۵ - رباعی

 

در جسم پیاله جان روانست روان

در روح بجسم آن روانست روان

در آب فسرده آتش سیال است

در درج بلور لعل کانست روان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۶ - غزل

 

مها از روی خوبی شب برافکن

فغان و ناله در هر کشور افکن

کمند زلف دست افزار بگشای

سر گردنکشان در پا درافکن

هلاک جان هر بیچاره ای را

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۷ - در وصف آتش و مدح سلطان محمود

 

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان ز عود و از چندن

ز آن آتش کز بلندی بالا

مر ابر بلند را کند روزن

وز ابر چو سر برون زند نورش

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۸ - وداع

 

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۹ - در مصائب پیری

 

من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر

تا نولم گژ بینی و کفته شده دندان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۰ - در اوصاف زشت

 

ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران

وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۱ - فقر شاعر

 

همی دوم بجهان اندر، از پی روزی

دو پای پر شغه و مانده، با دل بریان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۲ - در تغزل

 

بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر

سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۳ - این بیت بسیار شیوا نیز از غزلی است

 

گر بدی آنکس که زی توام بفکندی

خویشتن اندر نهادمی بفلاخن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۴ - وله

 

من زارتر گریم همانا که او

خاموش گرید زار و من با پجن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۵ - در مدیحه گوید

 

درم در کف تو بنزع اندرست

شهادت از آن دارد اندر دهن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۶ - از چکامه ای

 

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۷ - قصیده فتح خوارزم

 

خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان

که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان

فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی

برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان

برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۸ - تغزل

 

ساقی به آبگینه بغداد در فکند

یاقوت رنگ باده خوشخوار مشک‌بو

گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش

بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او

از دل برآورید دم سرد و آه گرم

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۹ - وله

 

همان کز سگی زاهدی دیدمی

همی بینم از خواجه خلم و خدو

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۰ - تمنای شاعر

 

گر زانکه مرا فلک دهد مال فره

بگشایم ازین کار فرو بسته گره

ترکی بخرم که هر که بیند گوید

ای خاک تو از خون خریدار تو، به

عسجدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵