گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۱ - فقر شاعر

 

دوستانم همه ماننده وسنی شده اند

همه ز آنست که با من نه درم ماند و نه زر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۲ - مدح سلطان محمود

 

شاه ابوالقاسم بن ناصر دین

آن نبردی ملک نبرده سوار

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۳ - در سختی راه گوید

 

زمین زراغنک و راه درازش

همه سنگلاخ و همه شوره یکسر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۴ - وله

 

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر

بیکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بروه کرده بود قیر به جای گل راز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۵ - از قطعه هجائیه

 

گر خنچه کند (عذرا) بر بامچه لم

بس تیز دهد خازنه اش از ره کس طر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۶ - رباعی

 

چون شاه بگیرد بکف اندر شمشیر

از بیم بیفکند ز کفها شم شیر

یارب که بمردی و تهور مثلش

در معرکه با تیغ گزارد شم شیر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۷ - چکامه ای شیوا در صنعت تکریر

 

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۸ - در ثنای ممدوح

 

نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز

یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۹ - چشم نیاز

 

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۰ - رباعی

 

سبحان اله درین جوانی و هوس

روز و شبم اندیشه همین بودی بس

کاندر پیری ز من بباید کس را

خود پیر شدم مرا ببایست از کس

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۱ - شکوائیه

 

بدان رسید که بر ما بزنده بودن ما

خدای وار همی منتی نهد هر خس

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۲ - از قطعه ای

 

همان که بودی ازین پیش شاد گونه من

کنون شدست دواج تو ای بدولی فاش

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۳ - از قطعه ای

 

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۴ - وله

 

تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو

تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک

هر که موک مردمان جوید بشو گو خط دو کش

کی نخست او را زند باشد موک؟

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۵ - وله

 

چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب

چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۶ - قطعه

 

یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود

حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ

با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان

کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ

از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۷ - قطعه

 

چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش

بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال

درست گوئی شیران آهنین چرمند

همی جهانند از پنجه آهنین چنگال

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۸ - قطعه

 

خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت

نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام

بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت

شوخ بگرمابه بان و موی به حجام

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است

 

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام

چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو

ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۰ - شکار خویش

 

ما در غم خویش غمگسار خویشیم

محنت زدگان روزگار خویشیم

سرگشته و شوریده کار خویشیم

صیاد نه ایم و هم شکار خویشیم

عسجدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode