گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵

 

ایدل جهان بکام گرت نیست گو مباش

منت خدایرا که جهان هست منقلب

ور دور روزگار نه بر وفق رأی تست

خود را مدار از غم این کار مضطرب

خوش باش اگر چه روز بشب شد بناخوشی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶

 

اگر نیک و گر بد چو خواهد رسید

ز ایام عمر تو روزی بشب

ببین روز را تا صلاح تو چیست

بغم به که آری بشب یا طرب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧

 

چو دونان درین خاکدان دنی

مباش از برای دو نان مضطرب

یقین دان که روزی دهنده قویست

مدار از طمع طبع را منقلب

و من یتق الله یجعل له

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨

 

دو مشفق اند ادیب و طبیب بر سر تو

نگاه دار بعزت دل ادیب و طبیب

ز درد خسته شوی گر بنالد از تو طبیب

بجهل بسته شوی گر برنجد از تو ادیب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩

 

دیدم برین رواق زبرجد کتابتی

بر لوح لاجورد نوشته بزر ناب

هر خانه ئیکه داخل این طاق ازرقست

گر صد هزار سال بپاید شود خراب

بیرون ازین رواق بنا کن تو خانه ئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠

 

سائلی حال جهانرا ز یکی کرد سؤال

آن شنیدی که چه فرمود حکیمش بجواب

گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب

یا خیالیست که صاحبنظرش دید بخواب

خواب را مردم بیدار دل اصلی ننهند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١

 

من ار چند باری بدل گفته ام

که چون هست کار جهان منقلب

جهان جهانرا بشادی گذار

مکن خویشتن را بغم مضطرب

ولیکن دل خسته هم روز غم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢

 

هر کس که توبه کرد بدور گل از شراب

کی توبه اش قبول کند غافر الذنوب

تائب شدن بدور گل از لطف طبع نیست

ساقی بیار باده علی رغم من یتوب

قطع تعلق از همه لذات کرده ام

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣

 

مرا مهر خسرو چو تابان شود

چه باک ار بود خصم با کین و تاب

چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب

زحل خواه گوتاب و خواهی متاب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

هر چند که در خلاف وعده

مشهور جهان شدی چو عرقوب

با اینهمه نزد من عزیزی

چون یوسف مصر نزد یعقوب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

یکچند روز من ز سیهکاری فلک

بودی چنانکه فرق نمیکردمش ز شب

و اکنون چنان شدست که در چشم من چو روز

کافور فام گشت شب عنبرین سلب

بر رغم روزگار بتوفیق کردگار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم

خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب

هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت

بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب

ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧

 

هست همچون نمونه سخنت

ز آنچه داری تو در بدن محجوب

کر درونت بد است گفتت بد

ور درون تو خوب گفتت خوب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨

 

اهل هنر را کنون خطبه بنام منست

ملک سخن گستری جمله بکام منست

نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل

چون نشود چون بر او سکه بنام منست

روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩

 

ایخسرو زمانه که ارکان ملک و دین

الا بیمن عدل تو محکم اساس نیست

بر بام قصر جاه تو کان چرخ هفتم است

کیوان چو هندوان بجز از بهر پاس نیست

جام جهان نمای که خوانندش آفتاب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠

 

آرزومندی بدرگاه عبودیت مرا

همچو الطاف خداوندی ز غایت در گذشت

چشم آن دارم ز لطف حق که بینم روی تو

زانکه حرمان مرادم از نهایت در گذشت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵١

 

اکنون که هر کسی بمرادات واصلند

حرمان نگر که بنده بمهجوری اندرست

اینهم یکی ز جمله شوریده طالعیست

کین بنده ضعیف،برنجوری اندرست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢

 

آفت مرد چون ز شهرت اوست

خنک آنکس که خامل الذکرست

زانکه در مجلس اکابر عصر

ناقص القول کامل الذکرست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣

 

الهی معاصی ابن یمین

اگر چه ز غایت بسی در گذشت

نماند و گر هست در آب و خاک

اگر باد عفوت بدو برگذشت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

از کوی حیات تا در مرگ

جز نیم نفس مسافتی نیست

وین طرفه که اندرین مسافت

گامی ننهی که آفتی نیست

ابن یمین
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۱۰۵