مرا، طبع اگر نارسا، یا رسا
نباشد گریز از حدیث کسا
گذشتن مرا از حدیثی چنین
بسی دور، باشد ز رأی رزین
ز روح القدس جویم اوّل مدد
که جان را، رشد باید از وی رسد
پس آنکه کنم عشق را پیش رو
نهم عقل را، در بر او گرو
که گر عشق نبود دلیل رهم
نشاید که پای اندراین ره نهم
کنم رشته ی نظم را تابدار
بر او بر کشم لؤلؤ آبدار
«وفایی» دمی قصّه آغاز کن
به آل عبا خویش دمساز کن
«وفایی» وفاداری از سر بگیر
ز آل عبا فیض دیگر بگیر
حدیثی است از حضرت فاطمه
که بی واهمه گویمش با همه
بگفتا که یک روزی از روزها
پدر شد مرا، وارد اندر سرا
بفرمود کای دخت دلبند من
مرا، ضعف و سُستی است اندر بدن
بگفتم پدر ضعف و سُستی ترا
مبادا، و بادا پناهت خدا
بفرمود کای دختر با وفا
بیاور، مرا آن یمانی کسا
بمانی کسا را، بیار این زمان
بپوشان مرا، زیر این طیلسان
که سرّی نهان در پس پرده هست
که بی پرده این پرده آید، به دست
خدا خواهد از پرده سازد عیان
خدایی خود بر زمین و زمان
به خود خواهد او عشق بازی کند
به ملک و ملک سرفرازی کند
نظر کردمش چون بپوشیدمش
رخی چون درخشنده مه دیدمش
چنان رویش از نور رخشنده بود
که بدر درخشنده اش بنده بود
برای مثل گفته شد ماه بدر
و گرنه مه بدر را چیست قدر
به ماهی بود یک شب او را کمال
بود آن هم از عکس روی بلال
پس آنگه حسن پورم از ره رسید
سلامی بداد و جوابی شنید
بگفتا که بویی رسد بر مشام
که آن بو بود، بوی خیرالانام
بگفتم که ای میوه ی جان من
نکو برده یی بوی جانان من
بود جدّ پاکت به زیر کسا
به خواب خوش آسوده باشد بسا
پس آندم حسن همچو روح روان
روان شد سوی سرور انس و جان
بگفتا ز من بر تو ای جدّ سلام
بود در برت تا کنم من مقام
بگفتش به رأفت رسول مجید
بیا ای مرا، مایه ی هر امید
پس از لحظه یی آمد از در حسین
حسینی که بُد عرش را زیب و زین
چنین گفت بعد از درود و سلام
که آید مرا، بوی جد بر مشام
مگر جدّ پاکم رسول خدا
ز مهر اندر اینجا گزیده است جا
بگفتم ترا، جدّ رسول امین
به زیر کسا با حسن هر دو بین
پس آنگه به سوی کسا رفت شاد
به جدّ مکرّم سلامی بداد
بگفت ای که ایزد، ترا برگُزید
ز بود تو آورده عالم پدید
بود تا که آیم به پیش تو باز
ز قُربت شوم تا ابد سرفراز
بگفتش تومن، من تویی ما و من
چو جان اندرا، مرمرا، در بدن
بیا ای مرا مایه ی افتخار
به تو تا قیامت من امیدوار
تو خود مایه ی افتخار منی
به هر دو سرا، اعتبار منی
تویی مظهر و مُظهر عشق حق
به کار تو کس را نباشد سبق
بیا ای شهیدی که اندر جزا
جزایی نباشد ترا، جز خدا
نبی با حسین بود اندر سخن
که ناگه درآمد ز در بوالحسن
به دخت پیمبر بداد او سلام
بگفتا که بویی رسد بر مشام
که آن بو بود، بوی ابن عمم
ز دل می زداید هزاران غمم
مگر ابن عمّم در اینجاستی
که خاک سرا، عطر پیراستی
بگفتم بلی آنکه دلبند تست
به زیر کسا با دو فرزند تست
به سوی کسا آن شه لافتی
نظر کرد و دید او به چشم خدا
به عین خدا دید عین خدا
تجلّی نموده است اندر، سه جا
به چشم خدا دید نور ازل
تجلّی نموده است در سه محل
چو روی خود اندر سه مرآت دید
خدا را حقیقت در آیات دید
بگفتا سلام ای رسول امین
زمن یعنی از مالک یوم دین
سلام و تحیّات بیرون ز حد
زمن برتو یعنی زحیّ صمد
پیمبر جواب سلامش بداد
پی اذنش آغوش جان برگشاد
چو با عقل کل عشق کل شد قرین
نمود آفرین عقل و عشق آفرین
پس آن عقل کل مایه ی هر وجود
سخن با علی از علی می سرود
که ای آنکه بر سر تویی تاج من
تو مقصود من از دو معراج من
دو معراج بودم زجان آفرین
یکی در سما، دیگری در زمین
یکی در سما با دو صد واهمه
یکی در زمین خانه ی فاطمه
یکی در شب و دیگری روز بود
که آن روز و شب هر دو فیروز بود
ولیکن کجا می رسد شب به روز
که شب تیره و روز شد دلفروز
مرا، مارای آیت روی تست
که قوسین من جفت ابروی تست
نظر کرد سوی کسا فاطمه
به زیر کسا دید یاران همه
به سوی کسا شاد و خورسند رفت
سوی شوی و باب و دو فرزند رفت
بگفتا سلام و رسیدش جواب
گرفت اذن و پس رخصتش داد باب
به زیر کسا رفت چون فاطمه
فتاد اندر، افلاکیان همهمه
زبانوی حق چون عدد شد تمام
خدا را، خدایی شد اندر به کام
عدد، روکش حُسن جانان بود
کسا روکش آن عدد زان بود
خدا بین نبیند به زیر کسا
کسی را، به جز خمسه یعنی خدا
خدا خود منزّه بود از عدد
ولی این عدد، واحد است و احد
خدا را اگر بود جا و مکان
نهان بود در زیر این طیلسان
خدا، گر منزّه نبودی زجای
همی گفتمی شد به زیر کسای
پس آمد، ندایی به صوت علی
به صوت علی بود و صوت جلی
نه دانم من آیا ز تحت کسا
برآمد، ندا یا ز فوق سما
که ای ساکنان سماوات من
به ذات و صفات و به آیات من
نکردم من این خلق نُه آسمان
نه خلق زمین و نه خلق زمان
نه کوه و نه صحرا، نه بحر و نه برّ
نه خلق سپهر و نه شمس و قمر
نه عرش و نه کرسی نه لوح و قلم
نه ایجاد هستی ز ملکِ عدم
مگر از پی حُبّ این پنج تن
که هستند مطلوب و محبوب من
پس آنگه امین خدا جبرئیل
بگفتا که ای کردگار جلیل
کیانند آیا، به زیر کسا
که بر، ماسوایند میرو کیا
جواب آمد از مصدر عزّوشان
به جبریل کای جبرئیلا، بدان
که زهراست با، باب و با شوی او
ابا، هر دو فرزند دلجوی او
گر این پنج ما را نبودند یار
نه شش بود و نه هفت و نه سه نه چار
نمی بود، بود نُه افلاک را
نه بود تو و خیل املاک را
چو جبریل واقف شد از سرّ هو
به خاطر گذشتش مر، این آرزو
که یارب چه باشد که این بینوا
نوا، یابد از قُرب اهل کسا
دهی اذنم از فضل و جود و کرم
دل پر، ز اندوه شاد آورم
به اعزاز و اجلال این پنج تن
که سازی مرا، سادس انجمن
بفرمودش ایزد، برو سویشان
ولی خود، مرو سویشان بی نشان
گر، از ما نباشد نشانی ترا
نباشد ترا، ره به سوی کسا
تو از ما نشانی به همراه بر
که تا سوی ایشان شوی راهبر
به یک سو بِنه رأی و تدبیر را
نشانی بر، آیات تطهیر را
تو آیات تطهیر بهر نشان
بگیر و ببر چون رسیدی بخوان
به پاکان نشانی به پاکی ببر
به نیکان به نیکی سخن سازسر
پس از ما رسان بر رسول انام
هزاران درود و هزاران سلام
که ما را، خدایی به کام از شماست
ازل تا ابد از دوام شماست
ز خلق مه و مهر و عرش بلند
تو باشی غرض ای شه ارجمند
رسید و رسانید بعد از سلام
پیام خدا، پس طلب کرد کام
سری از پی اذن بر خاک سود
زبونیّ و پستی و پوزش نمود
گرفت اذن و شد در کسا جبرئیل
به یک گوشه پنهان چو عبد ذلیل
خدایی که می جُست در لامکان
عیان دید در زیر آن طیلسان
ببالید، بر خود ز شوق و شعف
چو از قُرب حق یافت عزّوشرف
پس آنگه خداوند این نُه قباب
علیّ ولی لایق این خطاب
بپرسید از پادشاه رُسُل
که این انجمن را چه باشد نُزل
به نزد خداوند این انجمن
چه قدر است ای پادشاه زمن
پس آنگه بگفت آن رسول مجید
به حقّ کسی کاو مرا، برگزید
به حقّی که حقّش مرا از ازل
بداد، اصطفی تا ابد، بی ذلل
مرا، داد بر ماسوا سروری
نبوّت به من داد و پیغمبری
به هر محفلی باشد این گفتگو
شود رحمت حق در آنجا فرو
ستغفار گویان ملایک همه
به بزمی که دارند این زمزمه
زبان خدا پس سرود این سخن
که خود رستگارند یاران من
رسول خدا، بار دیگر بگفت
دُر این سخن را، دیگر بار سُفت
به هرجا شود ذکر این ماجرا
ز حق هست هر حاجت آنجا روا
به بزمی که این بزم یاد آورند
دل پر، ز اندوه شاد آورند
به بزمی کزین بزم آید سخن
بماند مراد و نماند حزن
دگر باره گفت آن زبان خدا
که ما رستگاریم و یاران ما
به هر دو سرا، مژده از حق رسید
که هستیم ما، رستگار و سعید
حدیثی به یاد آمدم سوزناک
ز کرب و بلا و از آن جان پاک
به یاد آمدم قصّه ی جانگزا
ز سلطان دین خامس این کسا
چو در کربلا، شد بر او کار تنگ
ز بیداد آن قوم بی نام و ننگ
پس آن حضرت از بهر قوم عنود
به اتمام حجّت زبان بر گشود
که من خود، یکی هستم از آن کسا
که اهلش به پاکی ستوده خدا
که من یک تن هستم از آن پنج تن
که حق گفت هستند محبوب من
من از آن کسانم که فرمود حق
که بر این کسان نیست کس را، سبق
منم آنکه پیغمبر پاک زاد
مرا، بر سر دوش خود، می نهاد
همی گفت آن خسرو خافقین
حسین از من است و منم از حسین
گر، از من نباشد شما را قبول
بپرسید ز اصحاب خاص رسول
شنیدند و دیدند و بشناختند
به روی خدا، تیغ کین آختند
کشیدند بر روی حق تیغ کین
بکشتند دین و امام مبین
بکشتند تهلیل و تکبیر را
مخاطب به آیات تطهیر را
نمودند دانسته او را شهید
که ماییم محکومِ حکم یزید
«وفایی» از این ماجرا، خون گری
بر آن شاه لب تشنه جیحون گری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حدیث کساء (پوشش مقدسی که پیامبر اسلام بر سر خانوادهاش انداخت) میپردازد و در آن کیفیت و اهمیت پنج اهل کساء (پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین) را مورد تأکید قرار میدهد. وی از عشق و وفاداری به این افراد سخن میگوید و به ارتباط نزدیک آنها با خداوند اشاره میکند.
شاعر به داستانی میپردازد که در آن حضرت فاطمه (ع) به پدرش پیامبر (ص) نزدیک میشود و از ضعف او نگران است. پیامبر از او میخواهد یمانی کسا را بیاورد تا با پوشش آن آسوده شود و بدینوسیله نور الهی در آنجا تجلی میکند.
در ادامه، شاعر به جمع اهل کساء و رابطهی عمیق آنها با همدیگر و نیز با خداوند میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که این پنج نفر فرزندان و ذریهی پیامبرند و خداوند آنان را از هر پلیدی پاک کرده است.
شاعر در پایان، با اشاره به وقایع عاشورا و شهادت امام حسین (ع)، درد و رنج آن واقعه را به تصویر کشیده و بر وفاداری به اهل بیت و ارزشهایشان تأکید میکند. در نهایت، او از امید به رحمت الهی و رستگاری یاران اهل کساء سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر طبیعت من ضعیف یا قوی نباشد، از صحبت دربارهی کسای (پوشش) دوری میکنم.
هوش مصنوعی: عبارت اشاره شده به این معناست که من از چنین داستانی و مسائل آن بسیار فاصله دارم و این برای من مطابق با تفکر عاقلانه است.
هوش مصنوعی: از روح قدس کمک میخواهم تا جان من شکوفا و پرورش یابد.
هوش مصنوعی: من عشق را در جلو قرار میدهم و عقل را به عنوان مرید و خدمتگذار آن در نظر میگیرم.
هوش مصنوعی: اگر عشق وجود نداشته باشد، دلیل و انگیزهای برای رفتن به این راه نیست و نمیتوانم پا در این مسیر بگذارم.
هوش مصنوعی: میخواهم شعر را به گونهای زیبا و جذاب بنویسم و در آن، مرواریدهای درخشانی را به تصویر بکشم.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت را شروع کن و به خانواده عبا (آل عبا) خود نزدیک شو و با آنها همدلی کن.
هوش مصنوعی: وفاداری را به طور جدی و از ته دل آغاز کن و از خاندان پیغمبر (علیهالسلام) نعمت و برکت دیگری دریافت کن.
هوش مصنوعی: نقل قولی از حضرت فاطمه وجود دارد که بدون ترس و با آرامش میتوانم آن را برای همه بگویم.
هوش مصنوعی: روزی از روزها پدرم به من گفت که وقتی به خانهام آمد، برایم خبر مهمی آورده است.
هوش مصنوعی: پدر از دخترش خواسته که به او توجه کند و میگوید که او در بدن احساس ضعف و ناتوانی میکند.
هوش مصنوعی: به پدرم گفتم که مبادا ضعیف و ناتوان شوی و امیدوارم خدا پناهت باشد.
هوش مصنوعی: او فرمود: ای دختر با وفا، بیاور برای من آن پوشش یمانی را.
هوش مصنوعی: بمان تا کسی دیگر را بپوشانی و من را زیر این لباس پنهان کنی.
هوش مصنوعی: راز و رمزی در پس پردهای وجود دارد که وقتی پرده کنار برود، این راز آشکار میشود.
هوش مصنوعی: خداوند اراده کرده است که وجود خودش را در زمین و زمان به وضوح نشان دهد.
هوش مصنوعی: او به خود میخواهد عشق ورزی کند و با این کار به مقام و منزلتی بلند دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه کردم، وقتی که چهرهاش را پوشانده بود، چهرهاش را مثل ماه درخشان دیدم.
هوش مصنوعی: چنان چهرهاش درخشان و زیبا بود که حتی ماه هم در برابرش حقیر به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: برای مثال گفته شد که ماه درخشان شب، اما واقعاً ارزش ماه درخشان چیست؟
هوش مصنوعی: شبهایی بود که ماه به زیبایی و کمالش میدرخشید، و این زیبایی در حقیقت از انعکاس چهرهی بلال ناشی میشد.
هوش مصنوعی: پس از مدتی، حسن پسرم از راه رسید و سلامی کرد و من هم پاسخی به او دادم.
هوش مصنوعی: او گفت که بویی به مشام میرسد که آن بوی بهترین انسانهاست.
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که ای میوهی جان من، تو عطر و بوی محبوبم را به خوبی گرفتی.
هوش مصنوعی: پدربزرگ نیکو و پاکت در آرامش و آسایش زیر پوشش قرار دارد و خواب خوشی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، زیبایی مانند روحی جانبخش به سوی شادی و آرامش دل و جان روان شد.
هوش مصنوعی: او گفت: سلامی از من به تو ای جدّ، تا زمانی که در آغوشت باشم، مقام و جایگاهی را برای خودم قرار میدهم.
هوش مصنوعی: پیامبر مهربان به او گفت: بیا، ای کسی که من به تو امید دارم.
هوش مصنوعی: پس از مدتی، شخصی از درگاه حضرت حسین (علیهالسلام) وارد شد که جلوهگر آسمانها و زیباییها بود.
هوش مصنوعی: پس از سلام و درود، چنین گفت که بوی جدّ و نیاکانم به مشامم میرسد.
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که جدّ بزرگوارم، پیامبر خدا، به خاطر محبت و عشق، اینجا را برگزیده باشد؟
هوش مصنوعی: گفتم تو را، جدّ پیامبر راستین، در زیر پوشش، با حسن هر دو را ببین.
هوش مصنوعی: سپس او به سوی خانهای رفت و با خوشحالی به جدّ محترمش سلام کرد.
هوش مصنوعی: بگو، ای کسی که خداوند تو را انتخاب کرده است، وجود تو باعث پیدایش این جهان شده است.
هوش مصنوعی: من منتظر بودم تا دوباره به نزد تو برسم و از نزدیکی تو تا ابد سرافراز و خوشبخت شوم.
هوش مصنوعی: او به او گفت: من در تو هستم و تو در من، مثل جان که در بدن مینشیند.
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که باعث افتخار من هستی، تا همیشه به تو امیدوارم.
هوش مصنوعی: تو خود باعث افتخار من هستی و در هر دو جهان، برای من ارزش و اعتبار به همراه داری.
هوش مصنوعی: تو نماینده و نمایانگر عشق الهی هستی و هیچکس نمیتواند در کار تو با تو رقابت کند.
هوش مصنوعی: بیا، ای شهید! در روز جزا هیچ پاداشی برای تو نیست جز پاداشی که خداوند میدهد.
هوش مصنوعی: پیامبر در حال گفتوگو با حسین (ع) بود که ناگهان بوالحسن (علی) وارد شد.
هوش مصنوعی: پیامبری به دخترش سلام داد و او گفت که بویی خوش به مشامش میرسد.
هوش مصنوعی: آن عطر مانند بوی پسر عمویم، از دل هزاران غم و اندوه من را میزداید.
هوش مصنوعی: آیا تو در اینجا حضور داری که بوی خوش پیراهنت این خاک را معطر کرده است؟
هوش مصنوعی: گفتم بله، آن کسی که به تو وابسته است، زیر این چادر با دو فرزند توست.
هوش مصنوعی: او به سمت آن کسا نگاه کرد و دید که او از چشم خداوند به دنیا مینگرد.
هوش مصنوعی: خدا را در سه مکان مشاهده کرد، به طوری که خود خدا در آنجاها آشکار شده است.
هوش مصنوعی: در نگاه خدا، نور آغازین آشکار شده است و این تجلی در سه مکان دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در آینههای سهگانه خود را میبیند، در حقیقت وجود خداوند را در نشانهها و آیات او مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: او گفت سلام ای پیامبر قابل اعتماد، از من یعنی از مالک روز جزا.
هوش مصنوعی: سلام و درودهایی که فراتر از زمان و مکان به تو میرسد، نشانگر بزرگی و بینهایت بودن ذات توست.
هوش مصنوعی: پیامبر به سلام او پاسخ داد و با اجازهاش، دلی گشاده برای او آماده کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل کامل با عشق کامل همراه شد، آفرینندگی عقل و عشق به هم پیوند میخورد.
هوش مصنوعی: عقل کل، بنیاد همه هستی است و درباره علی از علی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای کسی که تاج سر من هستی، تو هدف و مقصود من از دو عروج و بلندی هستی.
هوش مصنوعی: در زندگیام دو صعود بزرگ داشتهام؛ یکی در آسمان و دیگری در زمین.
هوش مصنوعی: یکی در آسمان است و به صد نگرانی و تردید فکر میکند، و دیگری در زمین، در خانهای که متعلق به فاطمه است، آرامش دارد.
هوش مصنوعی: یکی در شب زندگی میکرد و دیگری در روز، اما هر دو زمان برای آنها خوشیمن و خوب بود.
هوش مصنوعی: اما شب تیره به روز روشن نمیرسد، زیرا روز، دلانگیز و روشناییبخش است.
هوش مصنوعی: چهرهات نشانهای از زیبایی است که همچون قوس ابروهایت، دل مرا تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: حضرت فاطمه به زیر عبا نگاهی انداخت و یاران خود را در آنجا مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: به سمت لباسهای زیبا و خوشحال رفت، به سوی همسر و پدر و دو فرزندش رفت.
هوش مصنوعی: او سلام کرد و پاسخ آن را دریافت کرد، سپس اجازه گرفت و در نتیجه، او را رخصت دادند.
هوش مصنوعی: زیر چادر و پوشش مانند فاطمه، به آرامی رفت و به آسمانیان صدایی از همهمه رسید.
هوش مصنوعی: زمانی که زبان حق به عدد و شمار درآید، تمامی وجود خداوند را شامل میشود و در چنین حالتی خدایی کامل در وجود بشر محقق میگردد.
هوش مصنوعی: عدد، پوششی برای زیبایی محبوب است؛ زیرا آن عدد همان پوشش زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: خداوند هیچکس را زیر سایه خود نمیبیند، به جز پنج تن آل عبا، که همان خدا است.
هوش مصنوعی: خداوند از هرگونه محدودیت و شمارش پاک و برتر است، اما این عددی که به آن اشاره میشود، واحد و یگانه است.
هوش مصنوعی: اگر خداوند جايی داشته باشد، آن مکان در زیر این روبند پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر خدا پاک و بینقص نبود، میتوانستم او را زیر کسای (پوشش) کسی دیگری قرار دهم.
هوش مصنوعی: پس از آن، صدایی شنیده شد که صدای علی بود و صدای رسا و واضحی داشت.
هوش مصنوعی: نمیدانم که آیا فریادی از زیر عبا برآمده یا از بالای آسمان.
هوش مصنوعی: ای ساکنان آسمانها، من به ذات و ویژگیها و نشانههایم شما را آشنا میکنم.
هوش مصنوعی: من این موجودات را خلق نکردهام، نه نه، آسمانهای نُهگانه، نه زمین و نه زمان را.
هوش مصنوعی: نه کوه و نه بیابان، نه دریا و نه زمین، نه موجودات آسمان و نه خورشید و ماه.
هوش مصنوعی: نه آسمان و نه تخت، نه کتاب و نه قلم، نه پیدایش جهان از نیستی.
هوش مصنوعی: جز به خاطر محبت این پنج تن که برای من ارزشمند و محبوب هستند، به هیچ چیزی نمینگرم.
هوش مصنوعی: سپس فرشته امین خدا، جبرئیل، به او گفت: ای پروردگار بزرگ و بزرگوار.
هوش مصنوعی: آیا وجود کسانی که زیر عبا قرار دارند و از بقیه جدا هستند، چه کسانی هستند؟
هوش مصنوعی: پاسخ از منبع قدرت آنها رسید و به جبرئیل گفتند: ای جبرئیل، بدان!
هوش مصنوعی: زهرا، دختر پیامبر، و همسر علی، پسر عموی او هستند. هر دوی آنها فرزندان عزیز و محبوب او هستند.
هوش مصنوعی: اگر این پنج نفر به ما کمک نمیکردند، نه عدد شش وجود داشت، نه هفت، نه سه و نه چهار.
هوش مصنوعی: اگر نبود تو، نه آسمانها وجود داشتند و نه زمین و مخلوقات آن.
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل از راز عشق و معرفت آگاه شد، به خاطر ذهنش، این آرزو در دلش نقش بست.
هوش مصنوعی: ای خدا، چه برکتی است که این بیچاره با نغمهاش، نزد اهل کساء (اهل بیت) مقام و نزدیکی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: با لطف و بزرگواری تو، دل من پر از شادی میشود و از غمهایم کاسته میگردد.
هوش مصنوعی: به افتخار و بزرگداشت این پنج نفر، مرا در جمع خود قرار ده.
هوش مصنوعی: خداوند به او دستور داد که به سوی مردم برود، اما خودت به آنها به صورت بدون نشانی نرو.
هوش مصنوعی: اگر نشانی از ما نباشد، تو هم نخواهی بود و راهی به سوی کسی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: تو از ما نشانهای به همراه بگیر تا بتوانی به سوی آنها راهنمایی کنی.
هوش مصنوعی: به یک طرف اشاره کن به نظر و برنامهریزی و نشانی از آیات پاکی و خلوص.
هوش مصنوعی: به نشانهی پاکی، آیات مثبتی را دریافت کن و به همراه ببر، و زمانی که به مقصد رسیدی، آنها را بخوان.
هوش مصنوعی: به افراد پاک و نیک رفتار پیامی به پاکی و نیکی برسان.
هوش مصنوعی: پس از ما، پیام سلام و درود فراوانی به رسول همه انسانها برسان.
هوش مصنوعی: خداوند از ابتدا تا انتها برای ما نعمتهایی از شما فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: برای چه هدفی تو ای پادشاه بزرگ و باارزش، از آفرینش ماه و خورشید و آسمان بلند بهرهبرداری میکنی؟
هوش مصنوعی: پیام خدا به او رسید و او نیز با سلام رسانید و در نهایت خواستهاش را طلب کرد.
هوش مصنوعی: سری از روی خاک به خاطر پستی و کمی ارزشی که داشت، درخواست اجازه کرد و عذرخواهی نمود.
هوش مصنوعی: جبرئیل اجازه گرفت و در گوشهای پنهان شد، مانند یک بنده ذلیل.
هوش مصنوعی: خدایی که در جایی نامشخص و خارج از مکان جستجو میشد، در زیر آن جامهی زیبا و سبک قابل مشاهده بود.
هوش مصنوعی: به خود ببالید از حالتی که دارید، زیرا از نزدیکی به خداوند به احترام و ارزش بالایی دست یافتهاید.
هوش مصنوعی: پس از آن، خداوند این نه قبه را به علی، ولی دامنهدار و شایستهی این خطاب، اختصاص داده است.
هوش مصنوعی: از پادشاه پیامبران پرسیدند که این گروه چه نشانهای دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در نزد خداوند این جمع چه اندازهای دارد!
هوش مصنوعی: سپس آن پیامبر بزرگ گفت: به حق کسی که مرا انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: به حقی که از ابتدا به من داده شده، انتخاب شدهام تا همیشه در مقام عزت باشم و ذلت را نپذیرم.
هوش مصنوعی: خداوند به من مقام بالای رهبری و پیامبری عطا کرد و این مقام را نسبت به دیگران ارزانی داشت.
هوش مصنوعی: هر جایی که این گفتگو برقرار باشد، رحمت الهی در آنجا نازل میشود.
هوش مصنوعی: فرمانروایان آسمانی در جلسهای که دارند، با هم به ذکر و طلب آمرزش مشغولند.
هوش مصنوعی: خداوند از زبان خود این پیام را بیان کرده است که دوستان من در حقیقت نجاتیافتهاند.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا دوباره فرمود که این سخن را با دقت و توجه بیشتری گوش کنید.
هوش مصنوعی: هر جا که داستان این رویداد ذکر شود، به دلیل حق و حقیقت، هر خواستهای آنجا برآورده خواهد شد.
هوش مصنوعی: در جشنی که یادآور لحظات خوش است، دل غمگین را خوشحال میکنند.
هوش مصنوعی: در جشنی که در آن صحبت از خوشی و شادی باشد، هدف و خواسته ها باقی میماند و جایی برای اندوه نیست.
هوش مصنوعی: آن خدا که سخن میگوید، بار دیگر اعلام میکند که ما و دوستانمان در مسیر نجات و رستگاری هستیم.
هوش مصنوعی: به هر دو دنیا خبر خوشی از جانب خدا آمده است که ما رستگار و خوشبخت هستیم.
هوش مصنوعی: به یاد شیبی جانسوز و داغی خبری افتادم که مربوط به کربلا و شهادت آن روح پاک است.
هوش مصنوعی: به یادم آمد داستانی غمانگیز درباره سلطان دین خامس این گروه.
هوش مصنوعی: زمانی که در کربلا شرایط سخت و دشواری بر او (حضرت حسین) پیش آمد، به خاطر ظلم و ستم آن قوم بینام و ننگ.
هوش مصنوعی: آن حضرت به خاطر قوم سرسخت و لجوج، سخن گفت و حجت را بر آنها تمام کرد.
هوش مصنوعی: من نیز یکی از افرادی هستم که خداوند آنها را به خاطر پاکی و صفای درونشان ستوده است.
هوش مصنوعی: من تنها یکی از آن پنج نفر هستم که حقیقت را گفتهاند و محبوب من هستند.
هوش مصنوعی: من از افرادی هستم که خداوند فرموده است بر این گونه افراد هیچکس نمیتواند پیشی بگیرد.
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که پیامبر بزرگوار بر دوش خود حمل میکرد.
هوش مصنوعی: خسرو خافقین حسین میگوید که او از من سرچشمه میگیرد و من نیز از حسین آمدهام.
هوش مصنوعی: اگر من شما را قبول نکنم، از دوستان خاص پیامبر سؤال کنید.
هوش مصنوعی: آنها با گوش و چشم خود حقیقت را دریافتند و به شناختی از خدا رسیدند، ولی به جای یاری و محبت، به کینه و دشمنی روی آوردند.
هوش مصنوعی: برخی به حق و حقیقت ظلم کردند و به خاطر حسادت و کینه، دین و رهبری را آسیب زدند.
هوش مصنوعی: مردم، ذکرهای پاکیزه و نیکویی را در دعاها و عبادات خود قطع کردند و به آیات و نشانههای پاکی که از جانب خداوند آمده توجهی نداشتند.
هوش مصنوعی: آنها او را به عنوان یک شهید معرفی کردند، و ما در حقیقت تحت حکم یزید قرار داریم.
هوش مصنوعی: این جمله به وفاداری و پذیرش عواقب آن اشاره دارد. در آن، شخصی از درد و رنجی سخن میگوید که بر دل مینشیند، به ویژه در مورد یک پادشاه که به خاطر عطش و نیازش، دچار حسرت و غم شده است. مضمون کلی این است که وفاداری ممکن است ما را به مسیری پر از دشواریها و تلخیها سوق دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.