آسمان را رحم می آید به سرگردانیم
دل به درد آید قناعت را ز بی سامانیم
محو دیدار تو را چشم تماشا در دل است
داغها دارد دل نظاره از حیرانیم
حلقه دام بلا نقش پی فرزانه بود
اعتبار جهل شد خضر ره نادانیم
مصرع زنجیر سطر دفتر آزادگی است
شد سواد عشق روشن از خط دیوانیم
چشم غربت روشن است از سرمه بختم اسیر
همچنان خاک ره یاران اصفاهانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساسات عمیق خود درباره عشق و غربت صحبت میکند. او به سرگردانی و بیسامانی اشاره میکند و از درد دل به قناعت سخن میگوید. چشم او به دیدار معشوق معطوف است و دلش از شوق و حیرانی پر از درد است. او به دام بلا و جهل اشاره میکند و میگوید که آزادگی در عشق در سطرهای زندگی او نوشته شده است. همچنین، او احساس غربت و اسیری خود را از سرمهای که به چشمانش تعلق دارد، بیان میکند و خود را خاک ره یاران اصفهان میداند. در کل، این ابیات به عواطف عمیق انسانی و تناقضات آن اشاره دارند.
هوش مصنوعی: آسمان به حال سرگردانی ما رحم میکند و دل ما به خاطر نداشتن نظم و سامان به درد میآید. قناعت و رضایت به خاطر بینظمیمان سخت است.
هوش مصنوعی: چشمم به تماشای تو عادت کرده و در دل پر از درد و شوق دیدارت هستم. این دل، به خاطر حیرت و شگفتی از تو، زخمهای زیادی دارد.
هوش مصنوعی: در دام بلا، نشانهاش راه فرزانهها بود، اما جهل باعث شد که ما به عنوان نادانها به اشتباه گام برداریم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پیشرفت و آزادی فردی در زندگی، به مانند زنجیری است که ما را به صورت نوشتاری آزاد از قید و بند عشق و احساسات در میآورد. عشق، به نوعی نقش روشنی را ایفا میکند که از نوشتههای ما که میتواند نمایانگر حالات درونیمان باشد، معتبرتر و روشنتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چشم شاداب من به خاطر سرنوشت ناخوشایند و دوری از وطن روشن است. من همچنان در زمره افرادی هستم که در راه دوستان اصفهانی خود زندگی میکنم و دلتنگ آنها هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد باد دامن صحرای بی سامانیم
هیچ کس را دل نمی سوزد به سرگردانیم
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من
هست در وقت گرانیها سبک جولانیم
گر چه چیزی در بساطم نیست غیر از درد و داغ
[...]
برده است از بسکه فکر آن نگار جانیم
گشته موی کاسه زانو خط پیشانیم
این رگ گردن که من از اهل دانش دیده ام
می توان برد ای فلاطون رشک بر نادانیم
در محبت بر نمی آید بلا با صبر من
[...]
خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم
جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم
بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق
نامه میکردم گر از روی وفا میخوانیم
غیر غم حاصل ندیدم ز آشناییهای تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.