اگر شادم از غم رهایی ندارم
سر و برگ آشفته رایی ندارم
دل آیینه خو بود دورش فکندم
ندارم سر خودنمایی ندارم
شکستی نمودم درست از شکستی
تمنایی از مومیایی ندارم
جنون گر نیم چون فلاطون نگشتم
خردگر نیم چون رسایی ندارم
همه دعوی دانش از سر فکندم
ترازوی جهل آزمایی ندارم
به نام آشنایند بیگانه ای چند
بگویم به کس آشنایی ندارم
اسیر از دلش مهربانی ندیدم
به این جذبه آهن ربایی ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و تناقضات درونی شاعر است. شاعر از عدم آزادی و غم خود صحبت میکند و میگوید که در او احساسات متناقضی وجود دارد. او به پوچی و بیمعنایی زندگی خود اشاره میکند و میگوید که نه تنها عشق و دوستی را تجربه نکرده، بلکه از دانش و خرد هم فاصله گرفته است. در پایان نیز به نداشتن ارتباط واقعی با دیگران و عدم محبت در دلهای مردم اشاره میکند. شاعر به نوعی از وضعیت خود ناامید است و به وجود یک خلأ عاطفی در زندگیاش اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: اگر خوشحالم، به خاطر این است که از غمی رهایی ندارم و در افکارم هم هیج نظم و ترتیبی نیست.
هوش مصنوعی: دل من همچون یک آیینه بود، اما به دور انداختمش. دیگر هیچ علاقهای به خودنمایی ندارم.
هوش مصنوعی: من با دقت و آگاهی از ناکامیهایم عبور کردم و دیگر آرزویی از چیزهایی که گذشتند ندارم.
هوش مصنوعی: اگر دیوانه نیستم مانند افلاطون، عقلگرا هم نیستم چون توانایی ندارم.
هوش مصنوعی: من دیگر ادعای دانایی نمیکنم و به آزمون جهل نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: میگویم که به نام آشنایان، افرادی بیگانه وجود دارند و برای کسی از آشناییام چیزی نمیگویم.
هوش مصنوعی: من از کسی که اسیر دلش است، محبت و مهربانیای ندیدم و جذبهای مثل آهنربا ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازان زلف یک مو جدایی ندارم
ازین دام فکر رهایی ندارم
من آن معنی دور گردم جهان را
که با هیچ لفظ آشنایی ندارم
درین باغ آن فارغ البال مرغم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.