دلم گداخت سر ساغر گران دارم
چراغ میکدهای نذر میکشان دارم
شراب کهنه که خورشید را به رقص آرد
چو ماه یک شبه ته شیشهای گمان دارم
چرا شکنجه منت کنم عزیزان را
دعای بی اثری نذر دوستان دارم
حجاب مانع ناز و تو پر نیاز طلب
ز بیزبانی خود سودها زیان دارم
ز بیزبانی من عالمی خطر دارد
هزار تیر جگر دوز درکمان دارم
دو خانهوار ز خورشید و ماه بالاتر
ز کوی باده فروش اینقدر نشان دارم