پیاله بر کف و چشم تو در نظر دارم
دماغی از گل پیمانه تازه تر دارم
همیشه مستی من جام جم به کف دارد
خبر ندارم و از عالمی خبر دارم
ز سینه صافی خود در حصار فولادم
ز سنگ طعنه بدخواه کی حذر دارم
به دامن مژه اشکم غبار می ریزد
چه شد که مایه صد بحر در جگر دارم
اسیر ناز بر افلاک می توانم کرد
ببین که چشم سیاه که در نظر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت چشمان معشوق اشاره میکند و از احساسات عمیق خود نسبت به او میگوید. او پیالهای در دست دارد و همواره مستی و عشق را در دل تجربه میکند. شاعر از وجود موانع و بدخواهانی که او را هدف قرار دادهاند شکایت میکند، اما با این حال، عشق و زیبایی معشوق را در نظر دارد و آماده است که به خاطر او هر چالش و سختی را تحمل کند. احساسی عمیق و پیچیده از عشق و زیبایی در این اشعار مشهود است.
هوش مصنوعی: پیالهای در دست دارم و به چشمانت نگاه میکنم، بینیم را با گل زیبا تزیین کردهام و احساس میکنم که این جام، تازگی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: همیشه در حال شادی و سرمستی هستم و مانند کسی که جام جم را در دست دارد، از دنیای اطرافم خبر ندارم، اما به نوعی از جزییات و حقایق جهان آگاه هستم.
هوش مصنوعی: از دل پاک و بیآلایش خود که در سختیهای زندگی و مشکلات محافظت میکنم، از سنگی که به من میزند و قصد آزار دارد، نمیترسم.
هوش مصنوعی: چشمهایش مملو از اشک است و جرقههای غم بر آن نشسته، چرا که در دل خود درد و رنجی عمیق دارم که با هیچ چیزی قابل توصیف نیست.
هوش مصنوعی: من میتوانم از زیبایی و ناز آن شخص به آسمانها پر بزنم، ببین که چشمان سیاه او در ذهن من چه تأثیری دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم
که از رخش نتوانم که دیده بردارم
زمانه آب متاع کسان خریده و من
نیم پسند زآبی که در گهر دارم
مگر بهانه ماندن شود در آن سر کوی
[...]
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که در بهار سر خود به زیر پر دارم
سپهر مجمر و انجم سپند می گردد
[...]
گمان مبر که ز روی تو دیده بردارم
به روی توست مرا دیده، تا نظر دارم
چو نقش پا به رهت دیده دوختم، ترسم
که بگذری تو، گر از راه دیده بردارم
مباد در دو جهان دستگیر، هیچکسم
[...]
خیال آن مژه عمریست در نظر دارم
درین چمن قلم نرگسی به سر دارم
نیاز من همه ناز، احتیاجم استغنا
گل بهار توام رنگ از که بردارم
وصال اگر ثمر دیدههای بیخوابست
[...]
گدای میکده ام خشت زیر سر دارم
زمهر افسر و از کهکشان کمر دارم
زیمن عاطفت پیر می فروش مدام
شراب صافی و ساقی سیمبر دارم
مبین به چشم حقارت به وضع مختصرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.