نماید جلوهاش اکسیر جانها خاکراهی را
خرامش گل زند بر سر ز نقش پا گیاهی را
چو نرگس شیشه گل بر سر زند از دیده حیران
به می گر نرگس مخمور او بخشد نگاهی را
زبان عذرخواهی میشود طومار جرم او
به محشر گر شهید خود شناسد روسیاهی را
به خونریز شکاری چون سمند از جا برانگیزد
کند صیاد من یک چشم حیران صیدگاهی را
نمک در دیده شور قیامت ریزم از غیرت
شهید او چو بینم روز محشر بیگناهی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره میکند که میتواند جانها را تحت تأثیر قرار دهد. او از خرامشی همچون گل و نرگس صحبت میکند که زیبایی خود را به رخ میکشد. شاعر میگوید که عشق و احساسات در دل انسانها عذری برای اشتباهات و گناهان میشود. اگر در روز محشر کسی به خوبیهایش شناخته شود، این خود نشاندهنده پاکی و بیگناهی او خواهد بود. در نهایت، به تصورات روز قیامت و عدالت الهی اشاره میکند و از امانتداری و وفاداری در عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: جلوهای از زیبایی و روح زندگی را به نمایش میگذارد، گویی خاکی که در آن قدم گذاشتهاند، به خاطر زیباییاش به گل میرسد و گیاهان از رد پای آن سر بر میآورند.
هوش مصنوعی: زمانی که گل نرگس با زیبایی و شگفتی روی میآورد، چشمان حیرتزدهی ما را جلب میکند. از دل این زیبایی، نرگس مست و سرمست نگاهی را به ما عطا میکند.
هوش مصنوعی: زبان در روز قیامت به شکایت از گناهان خواهد پرداخت، اگر شهید به حقیقت خود آگاه باشد، به این رسوایی پی خواهد برد.
هوش مصنوعی: صیاد در جستجوی شکار هست و به خاطر خونریزیهای شکار، سمند (اسب تندرو) را به حرکت در میآورد. در این حال، صیاد با یک چشم حیران به صیدگاه مینگرد، گویی در انتظار فرصتی برای شکار است.
هوش مصنوعی: وقتی روز قیامت فرابرسد و بیگناهی را ببینم، به خاطر غیرت شهید او اشکهای شور و تلخی در چشمانم میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
رسد خورشید بر دیوار و بیند روی کاهی را
بسوزد بر سر آتش چو عنبر زلف مشکینش
اگر در کار مهرویان کنم یک روز آهی را
به بالایت نخواهم کرد هرگز سرو را نسبت
[...]
بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
[...]
زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
[...]
مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم میافکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحتهای دل داد اشک و نشنیدی
[...]
محبت از دل ما شُسته نقش کینهخواهی را
زیارت میکند چون کعبه برق ما سیاهی را
ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن
که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را
شهان را چشم بر عالم گشودن عیب میباشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.