گنجور

 
اسیر شهرستانی

خداوندا مکن کس را شهید خنجر نازش

مگردان جز دل من مرغ دیگر صید شهبازش

الهی طاقت بیداد رشکم نیست ننمایی

بجز اندیشه قتلم کسی را محرم رازش

دلم در دام صیاد است یارب آرزو دارم

که بندد دست در خون تپیدن بال پروازش

اگر گوید سخن نتوان شنیدن گفتگویش را

چو بوی غنچه بس در پرده شرم است آوازش

غزالی رام الفت بود فهمیدم ز استغنا

نگاهی فکر قتلم داشت فهمیدم ز اندازش

اسیر از من حدیث درد دل هر دم چه می پرسی

عسس گر نیستی هر بیدلی می داند و رازش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

دو سه ترجیع جمع آمد، که جان بشکفت از آغازش

ولی ترسم که بگریزد، سبکتر بندها سازش

صائب تبریزی

شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش

ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش

به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون

اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش

ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
آذر بیگدلی

دلم، از بی‌کسی می‌نالد و، کس نیست دمسازش؛

چو مرغی کو جدا افتاده باشد از هم‌آوازش!

همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی

که خون می‌ریزد از بال کبوتر وقت پروازش

بر آن در شب ز غوغای سگان بودم به این خوشدل

[...]

صفی علیشاه

به حرف آید گر او با من دهم جان را به آوازش

ز دستم ور کشد دامن بگیرم آستین بازش

کندگر پست چون خاکم نشینم باز در راهش

فزون شد گر بکم جانم فزون از جان خرم نازش

بود دل بهر آن در برکه باشد دست پروردش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه