خداوندا مکن کس را شهید خنجر نازش
مگردان جز دل من مرغ دیگر صید شهبازش
الهی طاقت بیداد رشکم نیست ننمایی
بجز اندیشه قتلم کسی را محرم رازش
دلم در دام صیاد است یارب آرزو دارم
که بندد دست در خون تپیدن بال پروازش
اگر گوید سخن نتوان شنیدن گفتگویش را
چو بوی غنچه بس در پرده شرم است آوازش
غزالی رام الفت بود فهمیدم ز استغنا
نگاهی فکر قتلم داشت فهمیدم ز اندازش
اسیر از من حدیث درد دل هر دم چه می پرسی
عسس گر نیستی هر بیدلی می داند و رازش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر درباره عشق و احساسات عمیق یک عاشق است که از درد و رنج ناشی از عشق ناامیدانه سخن میگوید. شاعر از خداوند درخواست میکند که کسی را به درد عشق مبتلا نکند و تنها دل خودش به این درد گرفتار شود. او از نمیتوانی تحمل بیداد عشق را دارد و هیچکس جز خودش را محرم رازهایش نمیداند. دل شاعر در دام عشق است و آرزو دارد که دستش به خون عشق بیفتد. او احساس میکند که عشقش مسئلهساز و پیچیده است و مانند غزال در بند عشق قرار دارد. در نهایت، شاعر از دیگران میپرسد که چرا درد دلش را میپرسی در حالی که عاشقهای دیگر هم این احساسات را درک میکنند و میدانند.
هوش مصنوعی: ای خدا، نگذار کسی را به خاطر نازش شهید سازند، جز دل من که مرغی است گرفتار صیادش.
هوش مصنوعی: ای خدای من، دیگر تحمل ستم و حسد را ندارم. تنها فکر قتل من، کسی را به رازهایم نزدیک نمیکند و اجازه نمیدهد تا کسی از حال من باخبر شود.
هوش مصنوعی: دل من در چنگال صیاد گرفتار است. ای کاش که بتواند با دستانش، در خون تپش قلبش، بالهای پروازش را به بند کشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی سخن میگوید و نتوانی صدایش را بشنوی، حرفهایش همچون بوی غنچه است که در پردهای از شرم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در یکی از لحظات، متوجه شدم که یک غزال زیبا و دوستداشتنی بود، و از آنجا که خود را بینیاز میدانست، به نگاهی از من اندیشناک بود. از اندازه و رفتار او دریافت کردم که فکر کردن به من، چه تأثیری بر او گذاشته است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از من درباره دلم بپرس، اما اگر خودت دردی نداری، این راز را هر کسی که غمگین است، میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو سه ترجیع جمع آمد، که جان بشکفت از آغازش
ولی ترسم که بگریزد، سبکتر بندها سازش
شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش
ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش
به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون
اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش
ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون
[...]
دلم، از بیکسی مینالد و، کس نیست دمسازش؛
چو مرغی کو جدا افتاده باشد از همآوازش!
همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی
که خون میریزد از بال کبوتر وقت پروازش
بر آن در شب ز غوغای سگان بودم به این خوشدل
[...]
به حرف آید گر او با من دهم جان را به آوازش
ز دستم ور کشد دامن بگیرم آستین بازش
کندگر پست چون خاکم نشینم باز در راهش
فزون شد گر بکم جانم فزون از جان خرم نازش
بود دل بهر آن در برکه باشد دست پروردش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.