گنجور

 
اسیر شهرستانی

دیده ام از گرد گلگون تو جولان دگر

در نظر کی آیدم سیر گلستان دگر

بت پرستی را هنوز امروز با من کارهاست

از خطش دیدم سواد کافرستان دگر

خوانده ام مضمون حرفش را حیات تازه ای است

کرده ام هر دم نثار نامه اش جان دگر

آبرو داری پریشانی رواج کار توست

گل پس از آشفتگی دارد چراغان دگر

منکه دور از سنگ طفلان می توانم شور کرد

می برم شهر جنون را در بیابان دگر

چون کنم شکر نوازشهای پنهان چون کنم

منفعل می سازدم هر دم به احسان دگر

دل نمی گیرد قرار از یاد مژگانش اسیر

دیده در طالع مگر زخم نمایان دگر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای زپشت ارسلان خان ارسلان خان دگر

ملکداری را نزیبد جز تو سلطان دگر

سایه یزدان توئی شاهی ترا زیبد بحق

سایه دیگر نشاید همچو یزدان دگر

خسرو غازی محمدبن سلیمان آنکه بود

[...]

صائب تبریزی

ای ز رویت هر نگاهی را گلستان دگر

در دل هر ذره ای خورشید تابان دگر

وای بر من کز غرور حسن هر چین می شود

گوشه ابروی او را طاق نسیان دگر

بیقراری هرکه را پیچد بهم چون گردباد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر

خون شو ای دل تا گشاید جای پیکان دگر

پر تامل می‌کند ساقی چو آمد دور ما

دور ما را ترسم اندازد به دوران دگر

آتش ما یادگارست از گلستان خلیل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه