خوشا آن دل که سرگرم غمِ جانانهای باشد
ز شور عشق او بر هر زبان افسانهای باشد
محبت هر دلی را قابل الفت نمیداند
تجلی کی چراغافروز هر پروانهای باشد
ز دریای محبت ره به ساحل میبرد شوقی
که بر دوش خطر همچون حبابش خانهای باشد
حریفی قابل صاف محبت میتواند شد
که بر کف از شکست خاطرش پیمانهای باشد
دل ساغر بر ما با کسی صافی است در عالم
که چون خُم خوشنشین گوشهٔ میخانهای باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانهای باشد
چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی
که اینهم در میان مردمان افسانهای باشد
من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش
[...]
چه باشد گر ترا ویرانه ی من خانه ای باشد
تو گنجی گنج را جا گوشه ی ویرانه ای باشد
نباشد بزم تو جای من دیوانه جای من
به کنج گلخنی یا گوشه ی ویرانه ای باشد
ز پا اندازدم اندوه دوران گرنه یک ساعت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.