پس از عمری به رویم گر نگاهی کرد جا دارد
شهید زخم شمشیر تغافل اجرها دارد
فروغ آشناییها نگاه گرم استغنا
در این گلشن گل بیگانگی بوی وفا دارد
تغافلهای اول قاصد پیغام دلجویت
نوازشنامه های لطف پنهان را جفا دارد
لب از حرف تمنا تا نبندی کار نگشاید
خموشی صد کلید از بهر قفل مدعا دارد
زجولان سمندی گشته ام صید پریشانی
سر زنجیر سودای مرا باد صبا دارد
به سوی خویش هم از شرم هرگز دیده نگشاید
نگاهش گوشه چشمی که دارد با حیا دارد
وفا بیگانه ای را رام خود دیدی اسیر آخر
شکایت کم کن از طالع که دولت رو به ما دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و تجربیات خود درباره عشق و وفا اشاره میکند. او از غفلت و دوری عشق شکایت دارد و از نگاه گرم و آشنا به عنوان نشانهای از محبت یاد میکند. شاعر به این نکته توجه میکند که عشق واقعی نیاز به ابراز و بیان دارد و تنها با سکوت نمیتوان به خواستهها دست یافت. همچنین، او به تنهایی و پریشانی خود اشاره میکند و میگوید که عشق و وفا در نهایت بربالای امید و شوق به وجود میآید. شاعر در آخر به قدرت و شوق عشق اشاره میکند که میتواند سرنوشت او را تغییر دهد و به آرامش برساند.
هوش مصنوعی: پس از سالها اگر کسی به من نگاهی کند، سزاوار است که شهید زخمهای غفلت باشد و پاداشش را بگیرد.
هوش مصنوعی: در این باغ زیبای روابط، نور و گرمای ارتباطات نزدیک وجود دارد و حتی در میان بیگانگان، عطر وفاداری احساس میشود.
هوش مصنوعی: توجه نکردنهای نخستین فرستنده پیام، باعث میشود که محبتهای نهفته، به گونهای ناپسند به حساب آید.
هوش مصنوعی: اگر خواستهای داری، تا زمانی که به زبان نیاوری و درخواست نکنی، هیچ امکانی برای برآورده شدن آن وجود نخواهد داشت. سکوت و خاموشی، هیچ کمکی به گشایش قفل خواستهها نمیکند و باید جرات بیان خواستهها را داشته باشی.
هوش مصنوعی: من همچون اسب سرکشی هستم که در دنیای بیثباتی و نگرانی میگردم. خیال و آرزوهای من در دست نسیم صبحگاهی است.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، هرگز نگاهش را به سوی خودم نمیدوزد و تنها به نرمی با گوشه چشمی به من نگاه میکند.
هوش مصنوعی: وفا به غیر خودت نشان نده و کمتر از سرنوشت نالان باش، زیرا خوشبختی به ما نزدیک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد
بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد
[...]
تمتع از وصال زلف مشکینت صبا دارد
که در کویت هوائی گشت و زلفت را هوا دارد
تماشا را خوشست ای گل ز چشمم گوشهٔ آبی
اگر سرو سرافراز تو میلی سوی ما دارد
سر زلف تو رفت از سرکشی بر باد و از فتنه
[...]
کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد
که از خورشید رویت در برابر رونما دارد
ندارد بزم میخواران به غیر از ما تنگظرفی
صراحی بر رخ هرکس که میخندد به ما دارد
نویسم نامه و از بس که خون میگریم از هجرت
[...]
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل
چنار از سالخوردیها، زره زیر قبا دارد!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.