گنجور

 
اسیر شهرستانی

چو شمع سوختگی تر کند دماغ مرا

نگاه گرم دهد روشنی چراغ مرا

بهار تشنه خونم شود اگر داند

که آب تیغ تو سرسبز کرده باغ مرا

به عزم کوی تو آواره چمن شده ام

ز بوی گل نکند تا کسی سراغ مرا

به کار سوختنم شعله چون کند تقصیر

نخوانده است مگر سرنوشت داغ مرا

سرم اسیر زسودای ساقیی گرم است

که از شکستن دل پرکند ایاغ مرا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
صائب تبریزی

کنند تازه خطان مشکسود داغ مرا

شراب کهنه دهد تازگی دماغ مرا

چو لاله در چمن از کاسه سرنگونی ها

تهی ز باده ندیده است کس ایاغ مرا

ز خرج، دخل کریمان یکی هزار شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

تهی ز می نتوان یافتن ایاغ مرا

به آفتاب نسب می‌رسد چراغ مرا

غم تو گر نکشد دامنم ازین کشور

چنان روم که نیابی دگر سراغ مرا

به ناز ناخن اهل ملامتم چه نیاز

[...]

بیدل دهلوی

به‌تازگی نکشد عافیت دماغ مرا

مگر شکستن دل پرکند ایاغ مرا

شبی‌که دیده‌کنم روشن از تماشایت

فتیله مدتحیربو‌د چراغ مرا

ز برق یأس جگرسوز باده‌ای دارم

[...]

حزین لاهیجی

شرار آتش دل، شبنم است باغ مرا

نفس چو گرم کشم، تر کند دماغ مرا

نگاه مست تو، دل را به هوش نگذارد

به خون توبه نشانده ست می، ایاغ مرا

صامت بروجردی

فلک ز کشتن اکبر فزوده داغم را

نموده کور اگر آسمان چراغم را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه