گنجور

 
اسیر شهرستانی

چه کرده‌ام که دگر بدگمان نمی‌گردد

ز پا درآمدم و سرگران نمی‌گردد

به یاد چشم که می می‌کشم؟ چه می‌گویم؟

چه گفت‌و‌گوست که دام زبان نمی‌گردد؟

حریف منت عمر دوباره نیست کسی

غنیمت است که پیری جوان نمی‌گردد

کدام لاله چه گل از چمن چه می‌خواهد؟

چرا دچار خود ای دوستان نمی‌گردد؟

گذشته است به خاکم بهار جلوه دوست

چه آرزو که به خاطر جوان نمی‌گردد؟

گمان آینه دارد به پاره‌پارهٔ دل

ز گریه‌ام چقدر مهربان نمی‌گردد

به گریه‌ام چقدر ناز می‌فروشد اسیر

دلی که زخمی راز نهان نمی‌گردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رضی‌الدین آرتیمانی

یقین ما به خیال و گمان نمی‌گردد

گمان آن مکنیدش که آن نمی‌گردد

به غیر نقش توام در نظر نمی‌آید

به غیر نام توام بر زبان نمی‌گردد

ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست

[...]

صائب تبریزی

نمرده، عمر کسی جاودان نمی گردد

خراب تا نشود این دکان نمی گردد

چنان ز قید تعلق سبک بر آمده ام

که از خمار سر من گران نمی گردد

مرا بس است همین آبرو که سجده من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه