گنجور

 
اسیر شهرستانی

چه شد گردیده‌ام حیران، لبم خاموش می‌گردد

شب وصلت در و دیوار چشم و گوش می‌گردد

مروت‌پروری عاجزنوازی اینچنین باید

تحمل کیش می‌بیند تغافل کوش می‌گردد

چو مضمونی که در دل بگذرد نازک‌خیالان را

سخن هردم به گرد آن لب خاموش می‌گردد

نه ساقی می‌شناسد نی صراحی نی قدح نی می

دل دیوانه من خود به خود بیهوش می‌گردد

گدازد سینه عاشق ز تاب دل اگر بیند

که دوزخ از پر پروانه‌ای خس‌پوش می‌گردد

اسیر از تیر مژگانی چنین عاجز شدم ور نه

ز تیر آه من افلاک جوشن‌پوش می‌گردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد

سبو چون خالی از می گشت، بار دوش می‌گردد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

به گلشن چون روی، مرغ از نوا، خاموش می گردد

تو چون حرفی زنی گل پای تا سر، گوش می گردد

اگر دیر آشنا باشد دلت شادم که هر سنگی

که دیر آتش پذیرد، دیر هم خاموش می گردد

گمان دارم که با گل هست بوی نازنین من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه