چه شد گردیدهام حیران، لبم خاموش میگردد
شب وصلت در و دیوار چشم و گوش میگردد
مروتپروری عاجزنوازی اینچنین باید
تحمل کیش میبیند تغافل کوش میگردد
چو مضمونی که در دل بگذرد نازکخیالان را
سخن هردم به گرد آن لب خاموش میگردد
نه ساقی میشناسد نی صراحی نی قدح نی می
دل دیوانه من خود به خود بیهوش میگردد
گدازد سینه عاشق ز تاب دل اگر بیند
که دوزخ از پر پروانهای خسپوش میگردد
اسیر از تیر مژگانی چنین عاجز شدم ور نه
ز تیر آه من افلاک جوشنپوش میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در واقع بیانگر حالات و افکار عاشقانه و پریشان شاعر است. او از بیقراری و حیرانی خود حرف میزند و توصیف میکند که در شب وصال، تمام وجودش تحت تأثیر قرار میگیرد و زبانش خاموش میشود. شاعر اشاره میکند که مروت و رحمت در این وضعیت باید به او کمک کند، اما او همچنان به تغافل مینگرد. احساسات عمیق و دردناکی که در دل دارد، به گونهای است که حتی کلمات هم توانایی بیان آن را ندارند. او به شراب و ساقی اشاره میکند و بیان میکند که دل دیوانهاش به حال خود رها شده است. همچنین، او از درد و سوزش سینهاش میگوید و اینکه اگر عاشقی درونش وجود نداشت، میتوانست به مبارزه با مشکلات برآید. این ابیات در نهایت احساسات عمیق و غمگین یک عاشق را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: من به شدت گیج و متحیر شدهام، زبانم از بیان احساساتم ناتوان است و در شب وصال، همه چیز اطرافم، از چشمها و گوشها گرفته تا دیوارها و درها، به تماشا و گوش دادن مشغولند.
هوش مصنوعی: رفتار مروتی و انساندوستی نیازمند این است که در برابر ناتوانی دیگران صبوری کنیم و بیتوجهی را در آغوش بکشیم.
هوش مصنوعی: وقتی موضوعی در دل بگذرد، کسانی که خیال نازکی دارند هر لحظه دور آن سکوت میکنند و دربارهاش صحبت نمیکنند.
هوش مصنوعی: نه ساقی میداند که چه هست، نه ظرفی برای نوشیدنی، نه پیمانهای برای شراب. فقط دل دیوانه من خودش به حالت بیهوشی میرود.
هوش مصنوعی: دل عاشق به شدت میسوزد و دچار درد میشود، اگر ببیند که جهنم به خاطر پروانهای که به آتش عشق دل بسته، دچار تغییر و تحول میشود.
هوش مصنوعی: من از تیر مژهی تو به قدری تحت تأثیر قرار گرفتهام که هیچ کاری از دستم برنمیآید، در حالی که اگر تیر آه من به کار بیفتد، آسمانها هم مانند زرهی به پوشش درمیآیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد
سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
به گلشن چون روی، مرغ از نوا، خاموش می گردد
تو چون حرفی زنی گل پای تا سر، گوش می گردد
اگر دیر آشنا باشد دلت شادم که هر سنگی
که دیر آتش پذیرد، دیر هم خاموش می گردد
گمان دارم که با گل هست بوی نازنین من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.