به لب هردم ز شادی شُکر این سودا نمیگنجد
که در دام تغافل غیر صید ما نمیگنجد
طراز نوبهار عشرت ما چون که سرسبز است
گل نشو و نما در جیب نخل ما نمیگنجد
در آیین وفا لب تشنه ذوق شهادت را
به گوش بیقراری وعده فردا نمیگنجد
مرا دانسته از جام تغافل مست میسازد
که در ظرف حریفان جوش این مینا نمیگنجد
ز ذوق نسبت تبخاله بیمار عشق او
حباب از بس به خود بالید در دریا نمیگنجد
ز بس دلهای سخت از کینهٔ روشندلان پر شد
شرار از تنگی جا در دل خارا نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عمیق و پیچیده انسان را نسبت به عشق و وفا بیان میکند. شاعر از شادی و شور زندگی صحبت میکند که در دام توجه دیگران نمیگنجد. او به سرسبزی و شادابی عشقی اشاره دارد که در دلش میجوشد و حسرت آن را میکشد. در ادامه، از عطش و تشنگی دل برای مقاومت و فدای عشق سخن میگوید و بیان میکند که در چشمههای وفا، یکدلی و پایداری هرگز نمیتواند به اندازهی عشق جا بگیرد. شاعر همچنین به تأثیر عشق بر روح و دل انسان میپردازد و میگوید که احساسات عمیق نمیتوانند در قالبهای معمولی قرار بگیرند. در نهایت، او به درد و کینههای نهفته و دلهای سخت اشاره میکند که به شدت تحت فشار هستند و نمیتوانند تحمل کنند.
هوش مصنوعی: در هر لحظه بر لبم شادی و شکر است، اما این حالت خوشی و سرور به قدری زیاد است که نمیتوان آن را در دام توجه دیگران گنجاند و فقط ویژه ماست.
هوش مصنوعی: جوهر خوشی و شادی ما مانند بهار سرسبز و پرطراوت است و زیباییاش آنقدر زیاد است که در جیب نخل ما نمیتواند جای بگیرد.
هوش مصنوعی: در اصول وفاداری، آرزوی شهادت به اندازهای عمیق است که حتی التهابات و ناچاریهای امروز نمیتوانند آن را در ذهن جا دهند و فقط وعدهی رویای فردا را میتوان در دل نگه داشت.
هوش مصنوعی: من را با نادیده گرفتن حقیقت، به حالتی سرمست و بیخبر میبرد که این ظرف و مینا برای کسانی که در موقعیتهای دیگر هستند، گنجایش ندارد.
هوش مصنوعی: عشق او چنان خوشحالش کرده که مثل حبابی است که از شدت خودپسندی در دریا جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر کینههای زیاد که در دلهای سخت وجود دارد، آتش احساسات به قدری زیاد شده که در دل سنگی جا نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه خورشدروی من دمی یک جا نمیگنجد
چنان گرمست بر دلها که در دلها نمیگنجد
نسیم دامنش گلزار گیتی برنمیآرد
غبار موکبش در عرصهٔ غبرا نمیگنجد
شهیدی کز سر کویش غبارآلود بیرون شد
[...]
سرشک تلخ من در گنبد خضرا نمیگنجد
که می پرزور چون افتاد در مینا نمیگنجد
به بیرنگی قناعت کن اگر با عشق یکرنگی
که هرجا عشق آمد رنگ در سیما نمیگنجد
نمیدانم چه خواهد بود احوال گرانجانان
[...]
دل از یادش، در آغوش من شیدا نمیگنجد
ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمیگنجد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.