گنجور

 
اسیر شهرستانی

از پاک بینشی دل اهل نظر شکفت

این غنچه از طراوت آب گهر شکفت

آیینه خواب بود که دل از خیال تو

یک پیرهن ز صبح دوم بیشتر شکفت

پیش از خیال جلوه او دل به خون تپید

زان پیشتر که باغ بر آرد ثمر شکفت

شمشیر آبدار شد و لعل شاهوار

در سنگ خاره گل ز چمن شوخ تر شکفت

در شیشه باده بود و در آیینه عکس تو

کی در ریاض فیض گلی بر ثمر شکفت

سیر بهار گلشن بی رنگ شوخ تر

هر ساغری که خورد به رنگ دگر شکفت

از سایه گرد سرو تو آیینه خانه طرح

باغ آن هوا گرفت که دیوار و در شکفت

سازد هوای شوق جنون غنچه مرا

چندان دلم تپید که در زیر پر شکفت

دارد هوای ابر جنون گوشه قفس

آمد بهار اسیر و گل بال و پر شکفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرعلیشیر نوایی

آمد بهار دلکش و گل‌های تر شکفت

دلها از آن نشاط ز گل بیشتر شکفت

دل از صباحت رخ خوبت گشاده شد

مانند غنچه ای که به وقت سحر شکفت

می آید از گل چمن عشق بوی خون

[...]

صائب تبریزی

از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت

این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت

شب زنده دار باش کز این باغ دلفریب

آن فیض بیش برد که پیش از سحر شکفت

گلگل شکفت آبله من ز نیشتر

[...]

جویای تبریزی

از باده غنچهٔ دل آن سیمبر شکفت

لعل لبش زخنده گلبرگ تر شکفت

بوی بهار مهر دهد جور گل رخان

از آب تیغ او گل چاک جگر شکفت

با یاد عارض تو زفیض بهار عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه