گنجور

 
اسیر شهرستانی

باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مرا

خواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا

صبح را گلگونه می‌بخشد کفِ خاکسترم

سوختن رنگین‌تر از گلزار می‌سازد مرا

دارد اکسیرِ حواسِ جمع دل چون شد خراب

سایهٔ ویرانه‌ها بسیار می‌سازد مرا

غفلتم تعمیرِ آگاهی است دیدم بارها

چشمِ خواب‌آلودِ من بیدار می‌سازد مرا

بلبلِ گل‌های شوخ از دور بودن خوشتر است

سِیرِ باغِ آرزو بیزار می‌سازد مرا

 
 
 
اسیر شهرستانی

همین شعر » بیت ۱

باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مرا

خواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا

صائب تبریزی

این جوابِ آن غزل صائب، که می‌گوید اسیر

خواب چون گردد گران، بیدار می‌سازد مرا

صائب تبریزی

تر زبانی معدن زنگار می‌سازد مرا

خامشی آیینه اسرار می‌سازد مرا

آفتاب غیب، فرش خانه بی‌روزن است

چشم بستن مطلع انوار می‌سازد مرا

در میان مستی و هشیاری من پرده‌ای است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه