گنجور

 
اسیر شهرستانی

امتحان خلق دل پامال سودا کردن است

عشق عبرت کردن آزار تماشا کردن است

چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن

نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است

خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری

سخت جانی با دل نازک مدارا کردن است

ممسکان را دست در عالم فشاندن چون سراب

پنجه مومین ز تاب شعله گیرا کردن است

هر سبک اندیشه را محرم شمردن جاهلی است

راز دل بر صفحه آیینه انشا کردن است

اینقدر دانم که در بزم گدا با محتشم

خرم از هر مدعا گشتن به دل جا کردن است

پرتو حسن تو از سیمای هستی یافتن

صبح در آیینه دریا تماشا کردن است

راز او فهمیدن از مکتوب اشک آلودگان

سیر عکس گلستان در جوی صحرا کردن است

اختلاط عقل دوراندیش با شغل جنون

در دل اسباب پریشانی مهیا کردن است

بینوا کاری ندارد با کسی فکر اسیر

مصرعی از معنی بیگانه طمغا کردن است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است

جوش بیتابی زدن در آتش وجد و سماع

شیره جان را ز درد تن مصفا کردن است

محمل جان را به منزل بی قراری می برد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

حقپرستی پیش ما ترک تمنا کردن است

فرصت امروز صرف کار فردا کردن است

بهر شهرت گوشه گیریهای ارباب ریا

خویش را چون بوی گل در پرده رسوا کردن است

در خمار باده استغنا زدن بر می فروش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه