یار ما رفت گوییا جان رفت
جان چه قدرش بود که جانان رفت
عمر ما بود رفت چه توان کرد
در پی عمر رفته نتوان رفت
هر که با ما دمی نشد همدم
دم آخر که شد پریشان رفت
رند مستی ز بزم ما کم شد
گوییا در پی حریفان رفت
بود حلّال مشکلات همه
لاجرم چون برفت آسان رفت
نور چشم است در نظر پیداست
گرچه از چشم خلق پنهان رفت
نعمت الله جان به جانان داد
عاشقانه به بزم سلطان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نفسی کز تو بگذرد آن رفت
در پی آن نفس نه بتوان رفت
جان به خلوت سرای جانان رفت
دل سرمست سوی مستان رفت
آفتابی به ماه رو بنمود
گشت پیدا و باز پنهان رفت
مدتی زاهدی همی کردم
[...]
هر کجا هدهد سلیمان رفت
به پر و بال مور نتوان رفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.