بحریست بحر دل که کرانش پدید نیست
راهیست راه جان که نشانش پدید نیست
علم بدیع ماست که از غایت شرف
دارد معانئی که بیانش پدید نیست
عشقست و هرچه هست و جز او نیست در وجود
در هر چه بنگری جز از آتش پدید نیست
عالم منور است از آن نور و نور او
از غایت ظهور عیانش پدید نیست
گفتم میان او به کنار آورم ولی
از بس که نازکست میانش پدید نیست
مجموع کاینات سراپردهٔ ویند
وین طرفه بین که هیچ مکانش پدید نیست
هر ذره که هست از آن نور روشن است
اینش بتر نماید و آنش پدید نیست
او جان عالمست و همه عالمش بدن
پیداست این تن وی و جانش پدید نیست
سودای عشق مایهٔ دکان سید است
خوش تاجری که سود و زیانش پدید نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توضیح و توصیف عشق و حقیقتی که در عالم وجود دارد میپردازد. شاعر از عواطف عمیق و نامحسوس صحبت میکند و میگوید که در عالم وجود، عشق و حقیقت به شکلی پنهان و غیرقابل بیان وجود دارند. او به وجود نوری اشاره میکند که عالم را روشن کرده، اما خود نور را نمیتوان به وضوح دید. شاعر به رابطه بین عشق و وجود میپردازد و بیان میکند که همه چیز در عالم تحت تأثیر عشق است. در نهایت، او به تجارتی اشاره میکند که تنها سود و زیان عمیق عشق را در بر دارد و این وضعیت را به نوعی خاص و بینظیر توصیف میکند.
هوش مصنوعی: دریایی است به وسعت دل که مرز و کِران آن مشخص نیست. راهی وجود دارد که به جان میرسد، اما نشانهای از آن دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: علم زیبا و جدیدی داریم که از بالاترین مقام و ارزش برخوردار است و مفاهیمی در آن وجود دارد که بیان و توضیح آن بهراحتی امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: عشق است و همه چیز در وجود به همین عشق مربوط میشود. هر چیزی را که نگاه کنی، جز کانونی از عشق و هیجان نمیبینی.
هوش مصنوعی: جهان به دلیل نوری که در آن است، تابناک و روشن شده؛ اما این نور به دلیل شدت و وضوح خود، به راحتی دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: گفتم که میتوانم او را به کناری ببرم، اما از آنجا که او بسیار حساس و لطیف است، این کار عملی نیست.
هوش مصنوعی: تمام هستی مانند پردهای است که او در پس آن قرار دارد، جالب اینجاست که هیچکجا نمیتوان مکان او را دید.
هوش مصنوعی: هر ذره از وجود ما نور و روشنی دارد، اما آنچه که درخشانتر و واضحتر است، همین نور است و چیزهایی که کمتر دیده میشوند، به نوعی نامرئی و پنهانند.
هوش مصنوعی: او روح و جان جهان است و تمام این جهان مانند بدنی برای اوست؛ این بدن او مشخص و آشکار است، اما جانش قابل مشاهده و درک نیست.
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای در دل این تاجر اهمیت دارد که به مانند یک کالا در دکان او جلوهگری میکند. او تاجری ماهر است که به خوبی میداند برایش چه سود و زیانی وجود دارد، اما در این مسیر، نتایج و عواقب عشق برایش مشخص نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.