گر تو را عزم عالم قدم است
سر فدا کردن اولین قدم است
درد می نوش و درد دل میکش
زانکه این درد و آن دوا به همست
می خمخانه را گرانی نیست
رند سرمست باده نوش کم است
جرعه ای از می محبت او
خوشتر از صد هزار جام جمست
گر حضوری و خلوتی خواهی
بهترین مقامها عدم است
لطف او گر جفا کند با ما
او وفا می کند همه کرم است
می به شادی نعمت الله نوش
غم مخور خوش بزی چه جای غم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
آمد آن حور و دست من بربست
زدم استادوار دست به شست
ز نخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من به شست بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.