گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل چو سلطان ملک جان گردد

پادشاه همه جهان گردد

چون ز چونی رسد به بی چونی

مالک ملک لامکان گردد

دل ز صورت چو رو به معنی کرد

بی نشانش همه نشان گردد

گرد بر گرد نقطهٔ وحدت

همچو پرگار خط کشان گردد

اول خویش را چو بشناسد

مهدی آخر الزمان گرد

چون طلسمش شکسته شد به درست

گنج پنهان بر او عیان گردد

نقد دل قلب از آنش می خوانند

که ملقب به این و آن گردد

گاه باشد مجاور کعبه

گاه مست در مغان گردد

عرش اعظم دل است و آن دل ماست

به دلیل این سخن بیان گردد

هر که شد غرقه اندر این دریا

قطره اش بحر بیکران گردد

چون ز هستی خود شود فانی

باقی ملک جاودان گردد

هر که دل را شناخت در دو جهان

فارغ از سود و از زیان گردد

لیس فی الدار غیرهُ دیّار

این چنین کن اگر چنان گردد

سخن دل ز گفتهٔ سید

مونس جان عاشقان گردد

 
 
 
رودکی

بخت و دولت چو پیشکار تواند

نصرة و فتح پیشیار تو باد

عنصری

با درفش ار تپانچه خواهی زد

باز گردد بتو هر آینه بد

خواجه عبدالله انصاری

روضه روح من رضای تو باد

قبله گاهم در سرای تو باد

سرمه دیده جهان بینم

تا بود گر خاک پای تو بود

گر همه رأی تو فنای من است

[...]

مسعود سعد سلمان

راشد از رشد روزگار نیافت

رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود

فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

عاشقان را غذا بلا باشد

عاشقی بی بلا کجا باشد

لقمه از سفرهٔ بلا خوردند

می‌زمیخانهٔ رضا خوردند

هرکه را در جهان بلا دادند

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۸۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه