گنجور

 
شیخ محمود شبستری

اهل تشبیه نحس یاوه درای

چون خودی را گرفته​اند خدای

چون ز قید خودی نمی​رستند

صفت خویش بر خدا بستند

زان خدا را چو خود همی خوانند

که ره از خود برون نمی​دانند

قول حشوی به خویش بربستند

وان خطا را صواب دانستند

راه تقلید را پسندیدند

همه بر ریش خویش خندیدند

هیچکس عقل را کند معزول؟

چیست این ترّهات نامعقول

واجب آمد نظر ولیک به شرع

اصل این اصل ثابت است به فرع

امر و حکم «قل انظروا» ز کتاب

وارد اندر حق «اولوالالباب»

وانگهی اندرین سخن راند

چکند جهل خود نمی​داند

مُثْبِت نقل باز نقل بود

دَوْر باشد، محال عقل بود

گر نبودی قیاس و فهم و عبر

خر به از آدمیستی ای خر

چون بهایم امور جسمانی

بیش دارد ز نوع انسانی

بیست و نه مسأله است در معقول

که نباشد موافق منقول

باقیش رد مکن به نادانی

بده انصاف اگر مسلمانی

قول عاقل شنو تو از جبّار

«وقنا ربّنا عذاب النار»

مر تو را خود نه عقل و نه نقل است

ورنه هم نقل مثبت عقل است

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]