منکر حق طبیعی آمد و بس
آن خر بدگهر، سگ ناکس
دهر را کردگار میخواند
اثر از روزگار میداند
نظرش تا به چرخ و انجم شد
پیشتر زان نرفت از آن گم شد
دهر را نیز همچو ما میدان
روز و شب، ماه و سال سرگردان
شیب و بالا، هبوط و اوج و قران
صفت مثل ماست در امکان
هرکه اندر صفت چو ما باشد
حاش للّه که او خدا باشد
در «اناالدهر» سر مکنون است
من بگویم تو خود بدان چون است
به هر آن سو که گردد آن گمراه
گر بداند «فثّم وجه اللّه»
هرکه داند که این چنین باشد
کفر او خود همه یقین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد افرادی میپردازد که به حقایق طبیعی و وجود خداوند شک دارند. شاعر به تمسخر فردی اشاره میکند که خود را خدا یا نماینده خدا میداند اما در واقع هیچ درک صحیحی از حقیقت و زمان ندارد. او بیان میکند که دنیا و زمان، مانند انسان، در حال نوسان و تغییر هستند و هیچ کس نمیتواند خود را با خداوند مقایسه کند. در انتها، شاعر تاکید میکند که جهل به حقیقت، در واقع کفر است و دانستن این حقیقت برای هر کس ضروری است.
هوش مصنوعی: کسی که انکار کند حق طبیعی را، همانند یک خر بیخود است، مثل سگی بیارزش و بیخاصیت.
هوش مصنوعی: دنیا را خالق آن مینامد و نشانهای از گذشت زمان را میداند.
هوش مصنوعی: نگاه او به آسمان و ستارهها فراتر از آنچه بود که بتواند درک کند، و از آنچه که میدید، گم شده بود.
هوش مصنوعی: زمان، مانند ما، روز و شب، ماه و سال را میگذراند و در حال دگرگونی و سردرگمی است.
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم وجود تضادها و دوگانگیهای طبیعی در زندگی اشاره دارد. به این معنی که انسانها مانند قلهها و درهها، لحظات اوج و سقوط را تجربه میکنند. وجود این نوسانات بخشی از ماهیت انسان و زندگی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که ویژگیهایی مانند ما داشته باشد، بیگمان او هم مثل خدا است.
هوش مصنوعی: زمان و تاریخ دارای راز و نکتههای پنهانی است که من میتوانم درباره آن صحبت کنم، اما تو خود بهتر میدانی که چگونه است.
هوش مصنوعی: به هر کجا که آن شخص گمراه برود، اگر بداند که خدای بزرگ در کجاست، در واقع او راه درست را پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند حقیقت اینگونه است، بیتردید کافر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.