گنجور

 
شیخ محمود شبستری

یکی دریاست هستی، نطق ساحل

صدف حرف و جواهر دانشِ دل

به هر موجی هزاران دُرِّ شهوار

برون ریزد ز نَقل و نصّ و اخبار

هزاران موج خیزد هر دم از وی

نگردد قطره‌ای هرگز کم از وی

وجودِ علم از آن دریای ژرف است

غلافِ دُرِّ او از صوت و حرف است

معانی چون کند اینجا تنزُّل

ضرورت باشد آن را از تمثُّل