ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم
عیب مشمر کز درت من بیهنر باز آمدم
دی برفتم کز پی فردا مگر کاری کنم
چون گدا امروز ناگاهان به در باز آمدم
صولجان اِرجعی زد در قفای من چو گوی
رو نهادم سوی این میدان به سر باز آمدم
هرکجا رفتم غمت پیش از من آنجا رفته بود
گفتم از دست غمت اَین المفر باز آمدم
گرد بازار جهان دکان به دکان همچو سیم
گشتم و آخر به معدن همچو زر باز آمدم
اندر آن جانب مرا گلزار نزهت خشک گشت
من به بوی اینچنین گلهای تر باز آمدم
از جوار تو که خورشید از تو دارد نور روی
چون هلالی رفته بودم چون قمر باز آمدم
من ازین دریا که موجش گوهر افشاند چو ابر
چون بخاری رفته بودم چون مطر باز آمدم
بهر ادراک معانی در نگارستان دهر
یکبهیک کردم تماشای صور باز آمدم
گنج حکمت بود در هر ذره زآن خورشیدوار
اندر آن ویرانهها کردم نظر باز آمدم
بچهٔ عنقا بدم آنجا شکسته پر و بال
چون دگر بارم برآمد بال و پر باز آمدم
مدتی در دامگاه خاک بودم دانه چین
یاد{م} آمد لذت این آبخور باز آمدم
چون مگس آنجا بسی کردم دهان در تلخ و شور
خوشتر از شیرین ندیدم وز شکر باز آمدم
شکرستان ترا چون من مگس درخور بود
زین سویم راندی من از سوی دگر باز آمدم
همچو مُنج انگبین در کنج بودم منزوی
چون گلی دیدم برافراز شجر باز آمدم
نحل بیبرگم مرا بوی بهار آمد ز تو
تا بسازم انگبین سوی زهر باز آمدم
در سفر با دیگران کردم زیان و نزد تو
در اقامت سود دیدم از سفر باز آمدم
روزگاری بر سر این کوه بودم ابروار
رفتم و بر بحر و بر کردم گذر باز آمدم
حامل دُر بود از مهر تو دل همچون صدف
قطرهای بودم که رفتم چون گهر باز آمدم
بهر یعقوبان نابینای هجران چون بشیر
سوی کنعان بردم از یوسف خبر باز آمدم
این که میگویم سراسر وصف حال کاملست
هرچه گفتم بهر خویش از خیر و شر باز آمدم
من چو مجنونان بسوی کوی لیلی میشدم
تا دوای خود کنم دیوانهتر باز آمدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، احساسات شاعر را درباره تجربههایش از عشق، دوری و بازگشت به محبوبش بیان میکند. شاعر بهصورت نمادین از وضعیت خود و سفرهایی که داشته صحبت میکند. او میگوید که با وجود مشکلات و آلامی که در این سفرها متحمل شده، سرانجام به محضر محبوبش بازگشته است. شعر پر از استعارهها و تصاویر زیباست که نشاندهنده عشق و longing شاعر به معشوق و زیباییهای آن است. شاعر از گوناگونی احساسات و تجاربش میگوید، به این امید که در بازگشتش به سوی محبوب، به آرامش و لذت برسد.
هوش مصنوعی: ای شاه، هنگامی که به درگاه تو رسیدم، مانند غلامانت به احترام آمدهام. برایم عیب نگذار که من با دست خالی و بیهنر به در تو آمدهام.
هوش مصنوعی: دیروز به دنبال آینده رفتم، شاید کاری کنم. اما امروز ناگهان به در بازگشتم و به حالتی مانند گدا درآمدم.
هوش مصنوعی: روح من، به عقب بازگرد، چون گوی که به میدان پرتاب میشود، به سوی این عرصه آمدم و در آنجا به سر رسیدم.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، غمت پیش از من آنجا حضور داشت. وقتی از دست غمت ناراحت شدم و برگشتم، باز هم به دنبال من آمده بود.
هوش مصنوعی: در بازار جهانی به هر سو سرک کشیدم و مانند نقره در میان جمعیت جابهجا شدم، اما در نهایت به سرچشمه و اصل خود برگشتم، مانند طلا.
هوش مصنوعی: در آن سوی دیگر، باغی که روزی شاداب و پرگل بود، حالا خشک و بیحیات شده است. اما بوی گلهای تازه مرا به آنجا میکشاند و یاد آن روزهای خوش را زنده میکند.
هوش مصنوعی: من از کنار تو که نور خورشید از وجود تو میتابید و مانند هلال زخمی رفته بودم، حالا مانند قمر به سوی تو بازگشتهام.
هوش مصنوعی: من از این دریا که امواجش مانند جواهر میدرخشند و شفاف هستند، به مانند ابری که بخاری از آن در رفته، دور شده بودم و حالا مثل باران دوباره برمیگردم.
هوش مصنوعی: به منظور فهمیدن معانی گوناگون در زیباییهای دنیا، یکییکی به تماشای اشکال و صورتها رفتم و دوباره به سوی خودم برگشتم.
هوش مصنوعی: در هر ذره، حکمت و دانش وجود دارد و من مانند خورشیدی در آن ویرانهها به جستجوی آنان پرداختم و پس از نگاه کردن، بار دیگر به اصل خود بازگشتم.
هوش مصنوعی: من مانند بچهٔ پرندهای هستم که در جایی به زمین خورده و بال و پرش شکسته است. اما حالا دوباره بال و پرهایم بازگشته و به آسمان پرواز کردهام.
هوش مصنوعی: مدتی در جایی گرفتار بودم و به یاد آمد که در آن وقت، لذت چشیدن این آب و غذا را احساس کردم و دوباره به آنجا برگشتم.
هوش مصنوعی: در آنجا مانند مگس فراوان نشستم و دهانم را به طعم تلخ و شور باز کردم. اما هیچ طعمی را شیرینتر از این ندیدم و از شکر دور شدم.
هوش مصنوعی: اینجا شکرستان تو، مثل من، جایی برای مگس نیست. تو مرا از این طرف دور کردی، ولی من از طرف دیگر دوباره برگشتم.
هوش مصنوعی: مانند شخصی که در گوشهای تنها نشسته و به جمعی از عسلدانان مینگرد، به تنهایی زندگی میکردم. وقتی گلی را دیدم که از درختی شکفته و به سمت آسمان رفته، دوباره به زندگی بازگشتم و از انزوا خارج شدم.
هوش مصنوعی: من همچون زنبوری هستم که بدون برگ و گل ماندهام، اما بوی بهار از طرف تو به مشامم میرسد. این بوی دلنشین مرا به سمت ساختن عسل میکشاند، اما به سوی تلخیها هم باز میگردم.
هوش مصنوعی: در سفر همراه دیگران به ضرر رسیدم، اما در کنار تو و در ماندن نزد تو، بهرهمند شدم و همین دلیل شد که از سفر برگشتم.
هوش مصنوعی: زمانی در بالای این کوه بودم و به کنار دریا رفتم و از آنجا عبور کردم، اکنون دوباره بازگشتهام.
هوش مصنوعی: دل من در درخشش عشق تو مانند صدفی بود که گوهری درونش نهفته است. من در ابتدا یک قطره بودم، اما بعد از تجربهای گرانبها، دوباره به شکل گوهر بازگشتم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشقهای دوری که دارند، من به یعقوبیان نابینا خبر از یوسف را به کنعان بردم و حالا بازگشتم.
هوش مصنوعی: آنچه که میگویم، تماماً توصیف حال من است و هر چیزی که درباره خوبیها و بدیها گفتهام، از خودم برگرفته شده است.
هوش مصنوعی: من مانند مجنونان به سمت کوی لیلی میرفتم تا شاید دارویی برای دیوانگیام پیدا کنم، اما دوباره به حالتی دیوانهتر بازمیگشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توانگر چو (ن) گدایانت بدر باز آمدم
نان نمی خواهم بسوی آبخور باز آمدم
اهل عالم را زلطف و حسنت آگاهی نبود
زآن سعادت جمله را کردم خبر باز آمدم
بود آرامیده گیتی از حدیث عشق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.