گنجور

 
سیف فرغانی

ایا قاضی حیلت گر، حرام آشام رشوت خور

که بی دینی است دین تو و بی شرعی شعار تو

دل بیچاره یی راضی نباشد از قضای تو

زن همسایه یی آمن نبوده در جوار تو

ز بی دینی تو چون گبری و زند تو سجل تو

ز بی علمی تو چون گاوی و نطق تو خوار تو

چو باطل را دهی قوت ز بهر ضعف دین حق

تو دجالی درین ایام و جهل تو حمار تو

اگر خوی زمان گیری و گر ملک جهان گیری

مسیحی هم پدید آید کزو باشد دمار تو

ترا در سر کله‌داریست چون کافر از آن هرشب

ببندد عقد با فتنه سر دستار دار تو

چو زر قلب مردود است و تقویم کهن باطل

درین ملکی که ما داریم یرلیغ تتار تو

کنی دین دار را خواری و دنیادار را عزت

عزیز تست خوار ما عزیز ماست خوار تو

دل مشغولت از غفلت قبول موعظت نکند

تو این دانه کجا خواهی که کَه دارد غرار تو

ترا بینند در دوزخ بدندان سگان داده

زبان لغوگوی تو، دهان رشوه خوار تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

دلم را کرد صد پاره به سینه خار خار تو

مرا این گل شکفت و بس همه عمر از بهار تو

تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی

مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو

سر خود می زنم بر آستانت تا برآید جان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سیف فرغانی

چو بگذشت از غم دنیا بغفلت روزگار تو

در آن غفلت ببی کاری بشب شد روز کار تو

چو عمر تو بنزد تست بی قیمت، نمی دانی

که هر ساعت شب قدرست اندر روزگار تو

چه روبه حیلها سازی ز بهر صید عوانی

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
میلی

چنان شد همنشینم چشم مست فتنه‌بار تو

که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو

کجا می می‌کشیدی با حریفان دوش، کامروزم

خبر از صحبت شب داد چشم پرخمار تو

کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمی‌دانی

[...]

صائب تبریزی

چه خوش باشد که گردد دیده روشن از عذار تو

جواهر سرمه بینش شود خط غبار تو

تو مشغول شکار باز و شاهینی، چه می دانی

که ما را چشم و دل چون می پرداز انتظار تو

غزالان حرم را داغ دارد از سرافرازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه