گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست
ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست
همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست
گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو
بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست
خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم
گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست
جای موری که مرا دست دهد بر در تو
بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست
محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند
بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست
سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی
بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وفاداری است. شاعر با بیان اینکه جان را برای معشوق نمیتوان فدای کسی کرد، به ارزش عشق و تعلق خاطر اشاره میکند. او با استعارههای زیبا از گل و خار، نشان میدهد که هر زیبایی هزینهای دارد و محبت واقعی با دیگران قابل معاوضه نیست. همچنین تأکید میکند که حتی اگر کسی در زندگیاش به راحتی به دست آید، ارزش او کمتر نخواهد بود. شاعر عشق خود را به محبوبش بهایی غیرقابل قیاس میداند و هیچ چیزی را به پای آن نمیسازد، حتی ثروت و قدرت. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که محبت واقعی را نمیتوان به راحتی رها کرد و همیشه در دل خود نگه میدارد.
هوش مصنوعی: اگرچه نمیتوان به خاطر کسی جان را فدای او کرد، اما چرا باید جانی را که به خاطر عشق و دلبستگی به محبوب است، از دست داد؟
هوش مصنوعی: ای باغ وفا، برای داشتن زیباییها و گلها، چارهای جز تحمل اذیتها و کاستیها نیست. نمیتوان به خاطر گلها و زیباییها، از درد و زحمتها چشمپوشی کرد.
هوش مصنوعی: دوست من با دشواری به دست آمد، زیرا مثل تو به راحتی به کسی نمیرسد. زمانی که به دستت آوردم، نمیتوانم به آسانی تو را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: هرچند که آن زلف آشفته دل، دلی را پریشان میکند، اما نمیتوان به راحتی دلیل آشفته شدن آن زلف را بیان کرد.
هوش مصنوعی: دیگری به او گفت: برو، ترک غم عشق کن و بگو که هیچکس نمیتواند اینقدر به ایمان و وسوسه پابند باشد.
هوش مصنوعی: من هرگز خاک راه تو را به دنیا و هرچه در آن است نمیفروشم، حتی اگر گوهری با ارزش را در عوض آن پیشنهاد کنند.
هوش مصنوعی: اگر موری بتواند به من جایی در درگاه تو بدهد، نمیتوانم از دست همهی ملک سلیمان هم بگذرم.
هوش مصنوعی: درد و رنج تو را که فقرا همچون نعمت میخورند، هیچکس نمیتواند از چنگال قدرت و ثروت سلطان نجات دهد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است ثروتمند باشی، اما حتی اگر به در خانه سیف فرغانی بروی، جایی برای گدایان نخواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستی دامنت آسان نتوان داد ز دست
جان شیرین منی جان نتوان داد ز دست
نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم
تشنهام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست
کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.