شکری به جان خریدم ز لب شکرفروشت
که درون پرده با دل شب وصل بود دوشت
به سخن جدا نمیشد لب لعل تو ز گوشم
چو علم فرو نیامد سر دست من ز دوشت
به لبت حلاوتی ده دهن مرا که دایم
ترش است روی زردم ز نبات سبزپوشت
به وصال جبر میکن دلک شکستهای را
که گرفت صبر سستی ز فراق سختکوشت
سحری مرا خیالت به کرشمه گفت مسکین
تویی آنکه داغ عشقش نگذاشت بیخروشت
به رخ چو آفتابش نگری به چشم شادی
چو به مجلس وی آرد غم او گرفته گوشت
ز دهن چو جام سازد چه شرابها که هر دم
ز لبان باده رنگش بخوری و باد نوشت
تو ز دست رفتی آن دم که برید صیت حسنش
خبری به گوشت آورد و ز دل ببرد هوشت
تو که خار دیده بودی نبدی خمش چو بلبل
چو به گلستان رسیدی که کند دگر خموشت
همه شب ز بیقراری ز بسی فغان و زاری
چو ندیده بودی او را به فلک شدی خروشت
رخ وی آرمیدی، عجب است سیف از تو
که به آتشی رسیدی و فرو نشست جوشت!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر عاشقانه، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و از دلتنگی و سختیهای جدایی از او سخن میگوید. او حس شیرینی عشق را با تلخی فراق مقایسه میکند و تلاش میکند در دل خود صبر را حفظ کند. شاعر با استفاده از توصیفاتی زیبا، احساسات عمیقش را نسبت به معشوقهاش بیان میکند و نشان میدهد که دیدن او برایش شادی و سرور به ارمغان میآورد. در نهایت، اشاره میکند که با وجود تمام دردها، عشق او به معشوقهاش بر همه چیز غلبه میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر لبهای شیرینی که از آنها طعم شکر را چشیدم، جانم را قیمت گذاشتم. زیرا در آن حال دلم به وصل شب مشغول بود و میخواست کنار تو باشد.
هوش مصنوعی: ناگفته ماند لبی که شیرینی گفتار تو را نمیتوانستم از یاد ببرم، چرا که وقتی علم و آگاهی دلم به سراغم نیامد، بار سنگین آن بر دوش من باقی ماند.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که لبانت چقدر شیرین است و من همیشه تلخی را حس میکنم. چهرهام رنگ پریده است و حسرت شیرینی تو را میخورم که همانند گیاه سبز، زنده و شاداب است.
هوش مصنوعی: به این دل شکسته که تحمل فراق سخت را از دست داده است، جبر و اجبار کمک کن تا به وصال عشق برسد.
هوش مصنوعی: در سحرگاه، خیال تو با ناز و کرشمهای به من گفت که تو مسکینی هستی که داغ عشق او، آرامش را از تو گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر به چهرهاش نظر کنی، مثل آفتاب درخشان است و در چشمانش شادی میدرخشد. ولی اگر غم به مجلس او بیاید، آن غم بر چشمش سایه میافکند.
هوش مصنوعی: وقتی دهان مانند جام میشود، چه نوشیدنیهای دلپذیری که با هر بار نوشیدن از لبان، رنگ و بوی خاصی به خود میگیرد و احساس تازهای را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: از دست رفتی زمانی که خبر خوبی از زیباییاش به تو رسید و این خبر از دل تو شعف و هوش را گرفت.
هوش مصنوعی: تو که در سختیها و مشکلاتی چون خار تجربه داشتهای، اکنون مانند بلبل در گلستان، دیگر ناله نمیکنی و خاموشی تو دگرگون میشود.
هوش مصنوعی: هر شب از بیقراری و ناله و زاری، به قدری فریاد و ناله میزنم که اگر او را ندیده بودی، صدای من به آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: چهره زیبایش درخشان است، شگفت است که چگونه سیف (شمشیر) تو به آتش رسید و در آن خاموش شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.