مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست
زبوسه صبر نه واز کنار سیری نیست
ازآن گلی که ز رنگش خجل شود لاله
چو عندلیب مرا از بهار سیری نیست
اگر جهان همه پر گل کنند رنگ برنگ
مرا زدیدن آن لاله زار سیری نیست
درخت حسن گلی ماه رو ببار آورد
چو نحلم ازگل آن شاخسار سیری نیست
گرم چو عود بسوزند برسر آتش
مرا از آن شکر آبدار سیری نیست
بدست دشمنی ار بر سرم زند شمشیر
مرا زدوستی آن نگار سیری نیست
جماعتی که چومن منصفند می گویند
که یار را چه عجب گر زیار سیری نیست
گرم چو گوی نهد اسب یار برسر پای
مرا از آن شه چابک سوار سیری نیست
مرا زدوست اگر مرده باشم اندرخاک
بگویم ونشوم شرمسار، سیری نیست
بخورد دهر بسی همچو سیف فرغانی
هنوز در شکم روزگار سیری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و شوق عمیق شاعر به محبوبش است. شاعر از حس سیری و خستگی در محبت سخن میگوید و میگوید که هرگز از وصال یار خسته نمیشود، حتی اگر در دنیا همه چیز زیبا و دلنشین باشد. او به زیبایی گلها، درختان و محبت اشاره میکند و بیان میکند که عشق او فراتر از تجربههای مادی و ظاهری است. حتی اگر مشکلات و دشمنیها در زندگیاش وجود داشته باشد، عشق به محبوب او را از هر چیزی شادتر میسازد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که عشق او بیپایان و مداوم است و در تمامی شرایط، از محبتش سیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من هرگز از وصال یار سیر نمیشوم و طاقت دوری از او را ندارم، حتی یک لحظه نمیتوانم بدون بوسهاش تحمل کنم.
هوش مصنوعی: از گلی که رنگش باعث شرمساری لاله میشود، چون بلبل، من هرگز از بهار سیر نمیشوم.
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان را با گلهای رنگارنگ پر کنند، باز هم از دیدن آن لالهزار سیر نمیشوم.
هوش مصنوعی: درخت زیبایی میوهای خوشبو و دلربا به ثمر آورده است، اما من مانند درختی که شکوفهاش گلی نیست، از این شاخسار چیزی جز ناامیدی و بیثمری نمیبینم.
هوش مصنوعی: اگر مثل عود در آتش بسوزم، از شیرینی آن لذتی نمیبرم.
هوش مصنوعی: اگر دشمنی با شمشیرش به من حمله کند، نمیتوانم از دوستی آن معشوق زیبایم دل بَکَنم و از او دور شوم؛ زیرا عشق او در من آنقدر عمیق است که هیچ آسیب و خطری نمیتواند مرا از محبتش باز دارد.
هوش مصنوعی: گروهی که به انصاف قائل هستند، میگویند که شگفتی ندارد اگر معشوق از دیدن محبوب خسته نباشد.
هوش مصنوعی: وقتی که دوست جوان و شجاع مانند یک توپ بر سر پایم مینشیند، از آن سوار چابک هیچگاه خستگی و سیر شدن احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگر من از دوست جدا شده و در خاک آرامیده باشم، باز هم کلامی از او را میگویم و هیچ حسی از شرمساری نخواهم داشت، زیرا دلسری در اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانه هنوز به کسی به اندازه کافی روزی نداده و مثل سیف فرغانی، بسیاری در زندگی خود با مشکلات و کمبودها مواجهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.