گنجور

 
۱۰۲۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷

 

نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید

فغان که بخت من از خواب در نمی آید

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش ...

حافظ
 
۱۰۲۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

... صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد ...

حافظ
 
۱۰۲۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱

 

... دلم رفت و ندیدم روی دل دار

فغان از این تطاول آه از این زجر

وفا خواهی جفاکش باش حافظ ...

حافظ
 
۱۰۲۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵

 

... ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

گوش بگشای که بلبل به فغان می گوید

خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی ...

حافظ
 
۱۰۲۵

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۱

 

... آه اگر ناله زارم نرساند به تو باد

چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان

در فراق تو چنانم که بداندیش مباد ...

حافظ
 
۱۰۲۶

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲

 

... نفس آنجا گزیر خواهد بود

هیچ دانی که این فغان ز کجاست

بانگ خواجه به شیر خواهد بود ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۰۲۷

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۵

 

آتشی در نهاد جان افتاد

جان بیچاره در فغان افتاد

شمع عشقش چو بر کشید علم ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۰۲۸

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷

 

... ز روی لطف روی خویش بنما

فغان از پیر و از برنا برآور

به بحر دل چو غواصان فرو رو ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۰۲۹

شاه نعمت‌الله ولی » ترجیعات » ترجیع سوم

 

... باده از حلق شیشه صافی

دم به دم ناله و فغان برداشت

که سراسر جهان و هرچه در اوست ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۰۳۰

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۱۷ - آمدن صبا از نزد معشوق و خبر آوردن به عاشق

 

... در دایره نیازش آورد

با باد به صد فغان و زاری

گفت از سر عجز و خاکساری ...

ابن عماد
 
۱۰۳۱

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۲۲ - پیغام آوردن صبا از زبان عاشق

 

زو باز چو باد نوبهاری

بشنید همان فغان و زاری

دانست که دردمند عشق است ...

ابن عماد
 
۱۰۳۲

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۳ - نامۀ ششم از زبان معشوق

 

... زین شاخ امید بر نبینی

از شوق من ار فغان برآری

من فارغم از فغان و زاری

همواره قرین درد می باش ...

ابن عماد
 
۱۰۳۳

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۷ - باز آمدن صبا از نزد معشوق

 

... زین غصه به جان رسید کارم

معذورم اگر فغان برآرم

فریاد ز دست عشق فریاد ...

ابن عماد
 
۱۰۳۴

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۱ - تمامی سخن

 

از درد دلم خبر نداری

زان فارغی از فغان و زاری

در عشق تو محرمم نسیم است ...

ابن عماد
 
۱۰۳۵

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۳ - پیغام بردن صبا نزد معشوق

 

القصه چو این فغان و زاری

بشنید نسیم نوبهاری ...

... کای غافل از آه دردمندان

فارغ ز فغان مستمندان

آخر سوی خستگان نظر کن ...

ابن عماد
 
۱۰۳۶

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

... تا هست نشان تو و باشد اثر ما

بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است

از یارب هر شام و دعای سحر ما ...

نسیمی
 
۱۰۳۷

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

... چون برآرد از چمن گل بوستان فضل حق

ای بسا عاشق که باشد در فغان چون عندلیب

پیش وجهش هالک آمد جمله عالم ای نسیم ...

نسیمی
 
۱۰۳۸

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - استقبال از حافظ

 

... شرح لب شیرین تو می کرد نسیمی

نی ناله برآورد و فغان در شکر افتاد

نسیمی
 
۱۰۳۹

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

دل فغان از جورت ای جان حاش لله چون کند

بنده داد از دست سلطان حاش لله چون کند ...

نسیمی
 
۱۰۴۰

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... ای برده زلف کافرت آرام و عقل مرد و زن

وی چشم جادویت فغان در شیخ و شاب انداخته

ای بر درت کاف کنف انوار کوکب ریخته ...

نسیمی
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۱۸۰