حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
... صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱
... دلم رفت و ندیدم روی دل دار
فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵
... ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان می گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی ...
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۱
... آه اگر ناله زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
در فراق تو چنانم که بداندیش مباد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲
... نفس آنجا گزیر خواهد بود
هیچ دانی که این فغان ز کجاست
بانگ خواجه به شیر خواهد بود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۵
آتشی در نهاد جان افتاد
جان بیچاره در فغان افتاد
شمع عشقش چو بر کشید علم ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷
... ز روی لطف روی خویش بنما
فغان از پیر و از برنا برآور
به بحر دل چو غواصان فرو رو ...
شاه نعمتالله ولی » ترجیعات » ترجیع سوم
... باده از حلق شیشه صافی
دم به دم ناله و فغان برداشت
که سراسر جهان و هرچه در اوست ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۱۷ - آمدن صبا از نزد معشوق و خبر آوردن به عاشق
... در دایره نیازش آورد
با باد به صد فغان و زاری
گفت از سر عجز و خاکساری ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۲۲ - پیغام آوردن صبا از زبان عاشق
زو باز چو باد نوبهاری
بشنید همان فغان و زاری
دانست که دردمند عشق است ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۳ - نامۀ ششم از زبان معشوق
... زین شاخ امید بر نبینی
از شوق من ار فغان برآری
من فارغم از فغان و زاری
همواره قرین درد می باش ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۳۷ - باز آمدن صبا از نزد معشوق
... زین غصه به جان رسید کارم
معذورم اگر فغان برآرم
فریاد ز دست عشق فریاد ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۱ - تمامی سخن
از درد دلم خبر نداری
زان فارغی از فغان و زاری
در عشق تو محرمم نسیم است ...
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۳ - پیغام بردن صبا نزد معشوق
القصه چو این فغان و زاری
بشنید نسیم نوبهاری ...
... کای غافل از آه دردمندان
فارغ ز فغان مستمندان
آخر سوی خستگان نظر کن ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷ - ستایش فضلالله نعیمی
... تا هست نشان تو و باشد اثر ما
بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است
از یارب هر شام و دعای سحر ما ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
... چون برآرد از چمن گل بوستان فضل حق
ای بسا عاشق که باشد در فغان چون عندلیب
پیش وجهش هالک آمد جمله عالم ای نسیم ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - استقبال از حافظ
... شرح لب شیرین تو می کرد نسیمی
نی ناله برآورد و فغان در شکر افتاد
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
دل فغان از جورت ای جان حاش لله چون کند
بنده داد از دست سلطان حاش لله چون کند ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
... ای برده زلف کافرت آرام و عقل مرد و زن
وی چشم جادویت فغان در شیخ و شاب انداخته
ای بر درت کاف کنف انوار کوکب ریخته ...