گنجور

 
۹۶۱

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

فریاد و فغان در غم هجران تو فریاد

تا چند کنی بر من دلسوخته بیداد ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۲

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

... که کند خانه صبرم ز بیخ و از بنیاد

فغان و داد که پیچید دست طاقت من

به جان رسید دل خسته ی من از بیداد ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۳

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

... که تا دو دیده ی جانم بر آن جمال افتاد

فغان و ناله ام از چرخ هفتمین بگذشت

چرا نمی رسد آخر به گوش او فریاد ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۴

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶

 

... در فراق گل رویت همه شب تا به سحر

بلبل جان من خسته فغان می دارد

هر که از جان و سر اندیشه ندارد در عشق ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۵

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

... اگر ز جور تو جانم به لب رسد جانا

بجز در تو به جایی فغان نخواهد برد

بیا که وقت گلست و به بوستان برمت ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۶

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

... گر کنی درد دل ما را دوا از گلشکر

زودتر ورنه فغان من ز کیوان بگذرد

گر دهی کامم ز لب امروز ده ورنه چه سود ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۷

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

... پایمردی کن و دریاب که از درد فراق

بیش از این بر سر کوی تو فغان نتوان کرد

هم به فریاد من خسته ی بیچاره برس ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۸

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

... مشکل اینست که از جور فراقت صنما

خون رود در جگر و هیچ فغان نتوان کرد

این چنین عهد شکستن که تو را عادت و خوست ...

جهان ملک خاتون
 
۹۶۹

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

ای مسلمانان فغان کان یار من یاری نکرد

با من بیچاره هرگز رسم دلداری نکرد ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۰

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

... که کام دل ز لب لعل خویشتن ندهد

دلم ز جور تو ای جان از آن فغان آورد

فراق روی تو را خود چگونه شرح دهم ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۱

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶

 

... مدام بر سر بازار عشق آن دلبر

فغان و ناله هم از دار و گیر ما باشد

به پای شوق وصال تو را طلب کارم ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۲

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸

 

... تا مراد من دلخسته ز وصلت ندهی

همه شب بر سر کوی تو فغانم باشد

جهان ملک خاتون
 
۹۷۳

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲

 

... که وقت عشرت و باغ و بهار ما آمد

فغان و ناله ی شبگیر ما به روز فراق

نگشت ضایع و روزی به کار ما آمد ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۴

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

... به ناز اگر بخرامد چو سرو در بستان

فغان ز لاله برآید که سرو ناز آمد

به پیش طاق دو ابروی همچو محرابش ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۵

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد

ز دست جورت ای دلبر جهانی در فغان آمد

ز جورت گفتم ای دل ترک مهرش کن مکش خواری ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۶

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

... بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست

عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۷

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

... بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست

عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۸

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۲

 

... شب تا به سحر ز عشق رویت

با ناله و آه و با فغانند

همچون دهن تو عاشقانت ...

جهان ملک خاتون
 
۹۷۹

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

... نیک معذور ندارند مرا هشیاران

زآنکه فریاد و فغان از دل مستان آید

راستی سرو بیفتد ز قد و دانی کی ...

جهان ملک خاتون
 
۹۸۰

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

... از سر خوان حسن تو بهره گرفته هرکسی

قسمت من ز عشق تو درد دل و فغان رسید

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۱۸۰