گنجور

 
۷۰۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۱

 

... سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق چون

در گوش او فغان گدایی نمی رسد

در گنج غیب نقد تمنا بسی ست لیک ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴

 

... ز گوش خسرو آن زخم چنگ و نای برفت

دلی ز سینه فغانهای زار می نرود

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۷

 

... دوری از کوی تو سرگردان همه شب تا به روز

در فغان گویی سگی ام ز آستان افتاده دور

در خیال ابرویت تنها و بی کس سالهاست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۶

 

... دل از برم رمیده و من زو رمیده تر

افغان ز تو که هست به گوشت فغان من

هر چند بیش می شنوی ناشنیده تر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸

 

... سبک سوار من از کوی فتنه سر بر کرد

فغان به شهر تظلم به داور آمد باز

کبوتری بدم از چنگ باز رسته دریغ ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۹

 

... سرود ذوق فراوان شنیده ای اکنون

بیا ز خسرو ذوق فغان و زاری پرس

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۲

 

... به قصد گردن است و گشته خاموش

فغان خسروست از سوزش دل

بنالد دیگ چون زآتش کند جوش

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۹

 

... کشته شوند عاشقان یک دو سه چار و پنج و شش

آه و فغان ز مردمان بس که همی کند دمی

خسرو خسته دل فغان یک دو سه چار و پنج و شش

امیرخسرو دهلوی
 
۷۰۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵

 

... مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف

از نفیر آسوده چنگ و از فغان بربط خموش

شمع مجلس ایستاده زرد و لرزان و نزار ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۰

 

... ناله خسرو بشنو که خوش است

بر در شاه فغان چاووش

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۵

 

... بی مهر سواری که عنان باز نپیچد

آویخته چندین دل خلقی به فغانش

ناخوش همی آزارد و یا طالب خونی ست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۶

 

... از وی خوش است برشکنیها به گاه ناز

وز خسرو شکسته فغانهای زار خوش

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۲

 

من نخواهم برد جان از دست دل

ای مسلمانان فغان از دست دل

سینه می سوزد مدام از جور چشم ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴

 

ای روی تو عمر جاودانم

عمری ست که بی تو در فغانم

از نرگس جادوی تو هر روز ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۰

 

... دردها را به همه شهر خبر تازه کنیم

دوست را درد دل خود به فغان یاد دهیم

باغ را ناله مرغان سحر تازه کنیم ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۸

 

... خسروم بیهده مپسند که هر دم با تو

شادمان شینم و با آه و فغان برخیزم

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۱

 

... من چو سگ از دور با سنگی خوشم

ای که پابوسی فغانم زن که من

زاهد کویم ولی شاهدوشم ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۹

 

ابر بهار باران وین چشم خونفشان هم

بلبل به باغ نالان عاشق به صد فغان هم

صحرا و بوستان خوش وین جان زار مانده ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۱۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱۱

 

امشب من آن نیم که فغان را فرو برم

طوفان کنم ز دیده جهان را فرو برم ...

... بشناختم که لذت شمشیر و تیر چیست

هر دم ز بس که آه و فغان را فرو برم

خونابه می خورم ز دل آن دولت از کجا ...

امیرخسرو دهلوی
 
۷۲۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱۳

 

... مراد خسرو بیدل بر آر و یک زمان بنشین

که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۱۸۰