فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
... گر بدین پسته خندان به چمن بنشینی
غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
گر پس از مرگ قدم بر سر خاکم بنهی ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲
... آتش زدگان ستم یار خموشند
اینجاست که یارای فغان هیچ ندادند
باریک تر از موی شدند اهل دل اما ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
... وقتی که به سر رفتم آن جان جهان آید
آنجا که تو بنشینی خلقی به فغان خیزد
وانجا که تو برخیزی شهری به امان آید ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
... به مردن هم علاجی نیست رنجور محبت را
فغان زین درد بی درمان که درماندم ز تدبیرش
سر معماری ار داری بیا ای خواجه منعم ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
... برای عاشق بیچاره هیچ کار ندید
فغان شامگه و گریه سحرگاهش
کسی که دوش بدان در به خاکساری رفت ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵
... که هم بمیرم و هم زنده گردم از بویش
فغان که تا خط سبز از رخش هویدا شد
گریختند حریفان سفله از کویش ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
به بوسه ای ز دهان تو آرزومندم
فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم
تو از قبیله خوبان سست پیمانی ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴
... من حسرت کش از حسرت نصیبان
فغان کان گلبن سرکش ندارد
سری با ناله های عندلیبان ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲
... سرمایه ندامت از بام او پریدن
پیمانه حیاتم پر شد فغان که نتوان
پیمان ازو گرفتن پیوند از او بریدن ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴
... نصیب من ز تو هر روز تیر دلدوز است
فغان اگر نرسد روزی معین من
به شاخسار خود ای گل مرا نشیمن ده ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹
... که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من
فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی
که در گدایی او بود پادشاهی من ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲
... که هیچ کس ننهاده ست این بنا جز تو
فغان اگر ندهی داد ما گدایان را
که پادشاه نباشد به شهر ما جز تو ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹
شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی
دل گرفته من وا نشد ز هیچ بهاری ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴
... که چاره همه دردی شراب نابستی
فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق
هنوز چهره معشوق در حجابستی ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲
... نه داد شیخ شنیدی نه نامه راهب
فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی
ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹
... سری به تیغ تو دادم دریغ اگر نپذیری
دلی به زخم تو بستم فغان اگر نپسندی
کدام دام نهادی که طایری نگرفتی ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۲ - روضهٔ اول از تذکرهٔ ریاض العارفین در نگارش برخی از احوال و اقوال جمعی از کبراء دین من المشایخ و العارفین قدس ارواحهم و اعلی اللّه مقامهم
... ضیاء کرمانی
فغانی شیرازی
زرکوب تبریزی ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶ - گلبن چهارم در تبیین ذکر و فکر اهل عرفان
... در اندرون من خسته دل ندانم چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
اما فکر ایشان در نظر داشتن صورت مرشد است به جهت جمعیت خاطر زیرا که آنچه تفصیلا در عالم مجملا در آدم است کلام معجز نظام حضرت شاه اولیا بر این معنی دلیلی تمام است ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶ - اوحدی مراغه ای
... مست ما خود نمی شود هشیار
چیست این ناله و فغان در شهر
چیست این شور و فتنه در بازار ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی
... ٭٭٭
صوفی چه فغان است که مناین الی این
این نکته عیان است منالعلم الی العین ...