گنجور

 
۳۱۴۱

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

... گر بدین پسته خندان به چمن بنشینی

غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد

گر پس از مرگ قدم بر سر خاکم بنهی ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۲

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲

 

... آتش زدگان ستم یار خموشند

اینجاست که یارای فغان هیچ ندادند

باریک تر از موی شدند اهل دل اما ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۳

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

... وقتی که به سر رفتم آن جان جهان آید

آنجا که تو بنشینی خلقی به فغان خیزد

وانجا که تو برخیزی شهری به امان آید ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۴

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

... به مردن هم علاجی نیست رنجور محبت را

فغان زین درد بی درمان که درماندم ز تدبیرش

سر معماری ار داری بیا ای خواجه منعم ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

... برای عاشق بیچاره هیچ کار ندید

فغان شامگه و گریه سحرگاهش

کسی که دوش بدان در به خاکساری رفت ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۶

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

... که هم بمیرم و هم زنده گردم از بویش

فغان که تا خط سبز از رخش هویدا شد

گریختند حریفان سفله از کویش ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۷

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

به بوسه ای ز دهان تو آرزومندم

فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم

تو از قبیله خوبان سست پیمانی ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۸

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴

 

... من حسرت کش از حسرت نصیبان

فغان کان گلبن سرکش ندارد

سری با ناله های عندلیبان ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۹

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲

 

... سرمایه ندامت از بام او پریدن

پیمانه حیاتم پر شد فغان که نتوان

پیمان ازو گرفتن پیوند از او بریدن ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۰

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴

 

... نصیب من ز تو هر روز تیر دلدوز است

فغان اگر نرسد روزی معین من

به شاخسار خود ای گل مرا نشیمن ده ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۱

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹

 

... که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من

فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی

که در گدایی او بود پادشاهی من ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۲

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲

 

... که هیچ کس ننهاده ست این بنا جز تو

فغان اگر ندهی داد ما گدایان را

که پادشاه نباشد به شهر ما جز تو ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۳

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹

 

شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی

فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی

دل گرفته من وا نشد ز هیچ بهاری ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۴

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴

 

... که چاره همه دردی شراب نابستی

فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق

هنوز چهره معشوق در حجابستی ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

... نه داد شیخ شنیدی نه نامه راهب

فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی

ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۶

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

... سری به تیغ تو دادم دریغ اگر نپذیری

دلی به زخم تو بستم فغان اگر نپسندی

کدام دام نهادی که طایری نگرفتی ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۵۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶ - گلبن چهارم در تبیین ذکر و فکر اهل عرفان

 

... در اندرون من خسته دل ندانم چیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

اما فکر ایشان در نظر داشتن صورت مرشد است به جهت جمعیت خاطر زیرا که آنچه تفصیلا در عالم مجملا در آدم است کلام معجز نظام حضرت شاه اولیا بر این معنی دلیلی تمام است ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۵۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶ - اوحدی مراغه ای

 

... مست ما خود نمی شود هشیار

چیست این ناله و فغان در شهر

چیست این شور و فتنه در بازار ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی

 

... ٭٭٭

صوفی چه فغان است که مناین الی این

این نکته عیان است منالعلم الی العین ...

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۸۰