گنجور

 
۳۱۲۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

... نوازشهاست با این بدگمانان

فغانا میگساران دجله نوشان

دریغا ساقیان اندازه دانان ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

... پرده ای چند به آهنگ نکیسا بسرای

غزلی چند به هنجار فغانی بشنو

لختی آیینه برابر نه و صورت بنگر ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

... در زمزمه از پرده و هنجار گذشتیم

رامشگری شوق به آهنگ فغان های

سیماب تنی کز رم برق ست نهادش ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

... طلوع نشیه می مشرقم را آفتابستی

فغانم را نوای صور محشر هم عنانستی

بیانم را رواج شور طوفان در رکابستی ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۵

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

... نکرده وعده که بر عاجزان ببخشاید

امیدسنج فغانهای نارساستمی

به باده داغ خودی از روان فرو شسته ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

... اجازتی که کنم ناله تا کجا غالب

ز لب به سینه تنگم فغان بگردانی

غالب دهلوی
 
۳۱۲۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

... تن به بند خم فتراک سواری ندهی

سینه را خسته انداز فغانی نکنی

دیده را مالش بیداد غباری ندهی ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

... آتش به شبستان زدم ای آب کجایی

چون نیست نمکسایی اشکم به فغانم

کای روشنی دیده بی خواب کجایی ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

... ای دل از مطلب گذشتم دستگاهت را چه شد

شیونی شوری فغانی اضطراری زاریی

دارد انداز تسلسل در ضمیرم شوق دوست ...

غالب دهلوی
 
۳۱۳۰

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا

فغان که دهر خزان کرد نوبهار مرا

کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۱

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

... نه روز روشنی از پی شب سیاهی را

فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما

که از ستم ندهد داد دادخواهی را ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۲

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

... کار عشاق جگر خسته دعا بود دعا

همه شب حاصل احباب فغان بود فغان

همه جا شاهد احوال خدا بود خدا ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۳

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

... که تلخ کام لبش صدهزار فرهاد است

فغان که داد ز دست ستمگری است مرا

که هرگزش نتوان گفت این چه بیداد است ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۴

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

... نگار مست شراب است و مدعی هشیار

فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است

چگونه در غم او دعوی وفا نکنم ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

... که داغ لاله رخان به ز باغ نسرین است

فغان ز دامن باغی که باغبان آنجا

همیشه چشم امیدش به دست گل چین است ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۶

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶

 

هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است

عندلیبان کهن را داستان تازه است ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۷

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹

 

... تمام روی زمین ز آب دیده تر می گشت

فغان که شد سر کویی گذر فروغی را

که هر طرف پدری از پی پسر می گشت

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۸

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰

 

... خط سبز از رخ زیبای تو سر زد افسوس

که از این باغ به صد آه و فغان باید رفت

حسرتم سوخت زمانی که فروغی می گفت ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۳۹

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶

 

... که این مقدمه هم گبر و هم مسلمان گفت

فغان که کام مرا تلخ کرد شیرینی

که با لبش نتوان حرف شکرستان گفت ...

فروغی بسطامی
 
۳۱۴۰

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸

 

... بی مهری از تو دید فروغی ولی مدام

فریاد از آسمان و فغان از زمانه کرد

فروغی بسطامی
 
 
۱
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۸۰